امروزنوشت

پراکنده نویسی های یک سحر همیشه دانشور

امروزنوشت

پراکنده نویسی های یک سحر همیشه دانشور

امروزنوشت

ای مالک من، من ملک توام، در ملک توام، قائم به توام، جز تو مرا یار و پناهی نبود.

به حضرت مادر:
اهل دل چون نامه انشا می کنند
ابتدا با نام زهرا می کنند

به امام دل ها و آقای جان ها:
دشمن بداند ما موج خروشانیم
زائیده بحریم فرزند طوفانیم
در سنگر اسلام بگذشته از جانیم
بازو به بازو صف به صف ما آهنین چنگیم
سنگر به سنگر جان به کف آماده جنگیم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

امروزنوشت - تَرَک بر حلقه بسته نخبگان

بالاخره با تمام حرف و حدیث ها اکثریت وزرا رای اعتماد گرفتند تا چهار سال کلیددار امانت ملت یعنی اعتماد و امید مردم باشند. من اما این روزها به ترکیب کابینه فکر می کنم و روزهایِ اینچنینِ چهار سال و هشت سال پیش؛ روزهایی که احمدی نژاد چهره هایی جدید، جوان، پرشور و ناشناخته  را وارد چرخه قدرتی کرد که همان امانت مردم است.

روزهایی که خوشحال بودیم از شکستن چرخه ثابت، محدود و بسته رجال سیاسی ملتی که جنگید تا صاحبان اصلی انقلاب، یعنی مردم به رشد ظرفیت ها و توانایی هایشان امیدوار شوند و مطمئن باشند حلقه نخبگان آنقدر باز هست که بدون وابستگی به این و آن بتوان به آن ورود کرد و از آن خارج شد.

این روزها مدام به این فکر می کنم اگر احمدی نژاد نبود به مخیله هیچ کس خطور هم نمی کرد افراد حاضر در کابینه احمدی نژاد که تلاش گرانی گمنام و جوان بودند شایستگی وزارت یک کشور را دارند، چرا که آنها نه از کبر سن آنچنانی برخوردار بودند و نه از غول های سیاسی محسوب می شدند.

حالا دوباره غول های سیاست به عرصه برگشته اند و میدان از جوانان خالی است و چرخه به حالت اولش بازگشته، اما همه این شرایط تحت سیطره تفکری خاص و علامت سوال بزرگی قرار گرفته است و آن اینکه: «واقعا من شایستگی ورود به حلقه نخبگان را ندارم؟»

این سوال همان روح امید و اعتماد به نفسی است که احمدی نژاد در کالبد ملت دمید، روحی که هیمنه قدرتمندان و حلقه های خاصشان را در هم شکست و حقیقت جمله مردم صاحبان اصلی انقلابند را به جامعه نشان داد.

این روزها پابرهنگان که در ادبیاتی جدید «حاشیه نشین» خوانده می شوند، انتظار شکوفایی ظرفیت هایشان را می کشند و مطئنند وظیفه اساسی انقلاب اسلامی ایجاد زمینه برای رشد پتانسیل های حقیقی انسان انقلابی و بنده است تا با ایفای نقشی که از توانایی هایش برمی آید، استمرار انقلاب را تحقق ببخشد.

با احیای این تفکر حلقه نخبگان دیگر نمی تواند بسته بماند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۲ ، ۰۸:۱۰
سحر دانشور
امروزنوشت - اردلان تمجید عبرت است، نه الگو

                                                               رسانه ملی از کدام پدر سخن می گوید؟

پیشگیری از «سستی» و «گسست» خانواده با استفاده از «اقتدار پدرانه»، جمله ای است که می توان از زبان مخاطبانی که دل به دل اردلان تمجیدها، حشمت فردوس ها و اسداله خان های پدرسالار داده اند، شنید. فرآیند همراهی و همدلی مخاطبین با این شخصیت ها با بروز و ظهور در این جمله، از تاثیر ویژه تلویزیون در نمایشِ چهره هایی با «مختصات نابه سامان» در قامتی «جذاب» و «هیجان انگیز» حکایت می کند.

اما با عبور از لایه پر زرق و برق رسانه ایِ این شخصیت ها می توان از حقیقت «گسست»، «سستی» و «اقتداری» که برخی مخاطبان سریال از آن سخن می گویند پرسان شد و به یافتن خاکی که این مسائل در آن ریشه دوانده اند مبادرت ورزید. نوع نگاه به پدر، جایگاه و بالاخص دقت به چگونگی عملکرد وی در ایجاد، حفظ و بقای خانواده را می توان در مقام خاکی تصور کرد که ریشه تصویر ذهنی ما از شخصیت های نمایشی و واقعی را در آغوش می گیرد.

تاکید بر جایگاه مقتدرانه پدر در حفظ و بقای خانواده، نکته صحیح و ممدوحی است که با تعریف ناصحیح از «اقتدار پدرانه» می تواند این ویژگی خوب را به قبحی غیرقابل جبران در رفتار و اخلاق بدل کند. اقتدار به معنای توانایی و قدرت، در عوالم پدرانه بر توانایی فرد در «حفظ ارکان خانواده» دلالت می کند که نکته چالشی این تعریف را می توان در «حفظ ارکان خانواده» جستجو کرد و شرط اساسی ایفای نقش پدر مقتدر در خانواده را در اعتقاد یا عدم اعتقادش به خانواده جست.

در حقیقت شناخت به جای خانواده و داشتن تعریفی صحیح و اصولی از این نهاد حساس و بنیادی، شرط تعریف ارکان و اصولی است که با تاکید بر نقش حساس و کلیدی پدر، نیازمند ایفای نقش همه اعضای خانواده در حفظ و بسط آنهاست. با تعریف خانواده بر اساس آداب، سنن و اصول دینی هر جامعه و استخراج ارکان کلیدی این نهاد، می توان به سراغ نقش های مختلفی که هر فرد تحت عناوین فرزند، مادر، همسر، پدر و… در خانواده بر عهده دارد رفت و نحوه ایفای این نقش ها را بازیافت.

نکته اساسی این سطور را می توان در ضرورت تعریف خانواده و تحدید ارکان این نهاد یافت تا بر این اساس اصول حرکت به سمت افقی که در تعریف اصلی نهفته است مشخص شود. عملی که نه اردلان تمجید، نه حشمت فردوس و نه اسداله خان پدرسالار از عهده آن برنیامده اند؛ این است که به محض وقوع شرایطی غیر قابل پیش بینی از نظر ایشان، خشونت و پرخاش اولین موضع اتخاذی آنهاست. البته تاکید بر تفاوت این سه شخصیت از نظر نگارنده ضروری است، چه اینکه حشمت فردوس و اسداله خان با اعتقاد به نهاد خانواده با شیوه هایی خاصِ ایشان که سنتی نامیدنشان خطاست و یافتن نام دیگر بر این شیوه دشوار، به ارتباط با اعضای خانواده مشغول بوده اند و اردلان تمجید فردی است که اعمال گذشته اش نمایشگر بی اعتقادی وی به نهاد خانواده است و پس از بروز بحران در زندگی با تحرک فطری مواجه شده است.

بله! اردلان فرد خانواده دوستی نیست، نشان به نشان رها کردن همسر عقد کرده و محبوب خود در جوانی به خاطر پول و بی حرمتی به زنی که ۱۸ سال به او عشق ورزیده و حتی مادر فرزندانی است که او ادعای عشق آنها را می کند. تمام این نکات مخاطب را با فردی مواجه می کند که رکن زندگی، پیشرفت، سعادت و تعالی را در پول می جوید و نه خانواده، همسر مناسب و افرادی که می توانند یاور فرد در تعالی باشند.

اردلان با شخصیتی خود محور دست به اعمالی می زند که نه نشانه اقتدار پدرانه بلکه حاکی از خودرایی و خشونت وی است. دوری از فرزندان با زندگی در عمارتی جدا، ۶ سال پیاپی نخندیدن که در دیالوگی از جانب دخترش مطرح می شود، امر و نهی پیاپی به دختری که هیچ نقشی در تربیت وی ایفا نکرده است و در حقیقت همچون زمینی خالی رها شده و بذری از جانب پدر و مادر دریافت نکرده است که نشان از بی اطلاعی وی از مسئله مهمی به نام تربیت است، مقصر دانستن همسر سابق در امر تربیت فرزندان و ندیدن خطاهای خود در سالهای رشد و تربیت بچه ها، استفاده از خشونت های کلامی و روانی در رابطه با فرزندان، همسر سابق، پرسنل بیمارستان، مدرسه و… (همچون تحقیر رعنا در رابطه با بیان شرایط بد فعلی اش در اتریش، برخوردهای تهاجمی با پرسنل کلینیک ترک اعتیاد، برخورد یک جانبه با مسئولین مدرسه رها، برخوردهای خشن با پرسنل کارخانه خود و…)، زد و بند اقتصادی و کسب مال حرام و در نهایت استفاده مکرر از اصطلاح «بگو خب» که به نماد شخصیتی اردلان تمجید بدل شده است، همه و همه حکایت از مردی است که جز در بحران وشرایط بحرانی نمی تواند آینه ای باشد در مقابل اعمال سالهای دور و نزدیک خود.

همین پدر پس از بروز بحران و تلاش دختر برای فرار از او و شخصیتش به جای شناخت نقطه ضعف های خود با حرکاتی تفریطی روی دیگر شخصیت خود را در ارتباط ناصحیح با فرزندان به نمایش می گذارد. همین مسائل از اردلان تمجید نه الگویی مقتدر که شخصیتی عبرت برانگیز می سازد.

در حقیقت اردلان و پدرانی از این دست بدون داشتن اصول و شناخت خانواده و جامعه تنها راه نمایش اقتدار را برخورد های خشن و سلبی تصور کرده و بدون نظر گرفتن تفاوت های فردی و اجتماعی و حتی بدون نیاز به ایجاد تغییر در خویشتن و نزدیکی به حقیقت خود، به تحمیل شیوه تفکر و زندگی خود به دیگران مشغول می شوند؛ حال آنکه اقتدار لزوما به معنای اخم های پیاپی، نخندیدن، محبت نکردن و دیگران را شبیه خود کردن نیست که همه ما حکایت بازی امیر المومنین با کودکان در کوچه ها را شنیده ایم و البته که صولت حیدری پیشوای متقیان برایمان غیرقابل تصور است.

اقتدار پدرانه را می توان به عنوان چتری که شخصیت، اعمال و افکار پدر را به عنوان شخصیت الگو بخشِ خانواده، پوشش می دهد شناخت و تمام فعالیت های وی را در این فضا تعریف و توصیف کرد. در این شرایط پدر مقتدر می تواند با فرزندانش فالوده بخورد، چرخ و فلک سوار شود، از خاطرات کودکی اش بگوید، بخندد و به دنیایی که فرزندانش در آن زندگی می کنند نزدیک شود و با زبان ایشان به تبیین اصول و ارکان خانواده اش بپردازد و اقتدار را در حفظ شخصیتی که می تواند محافظ اصول خانواده همچون آزاد اندیشی، تحرک و تعالی روحی و افزودن بر شخصیت خود، فرزندان و جامعه باشد به نمایش بگذارد.

اهمیت این موضوع را می توان در نقش مهم پدر در تربیت روحی و روانی فرزندان جست، چه اینکه رابطه‌ی او با هر یک از فرزندان دختر و پسر به ‌عنوان سمبل اقتدار در خانواده، از اهمیت خاصی برخوردار است.

شان الگومانند پدر برای فرزند پسر، او را برای ایفای نقش‌های آینده آماده می‌کند؛ به نحوی که طبق تحقیقات، پسران از ۳سالگی می‌کوشند رفتار خود را به پدر شبیه کنند. از سوی دیگر، دختران نیز مرد آرمانی خود را از طریق پدر شناسایی می‌کنند. تأثیر عاطفه و محبت پدر بر استغنای عاطفی دختر به حدی است که کارشناسان معتقدند دخترانی که از محبت پدری بی‌بهره‌اند، در جستجوی این محبت، راهی کوچه و بازار شده و آن محبت را در هر مرد دیگری جویا می‌شوند.

جایگاه رهبریِ پدر در خانواده به او وجهه‌ای خاص می‌بخشد که قادر است فرزندان را با اعتماد به نفسی مضاعف رشد دهد. این جایگاه واحد که با توجه به خاستگاه های مختلف فرهنگی می تواند مولد شیوه های متفاوتی برای ایفای نقش در این بستر باشد، در کنار نقش های دیگر اعضای خانواده که با انتخاب شیوه های مختلف فکری و عملیاتی در یک راستا و مسیر حرکت می کنند متضمن حفظ و بقای خانواده است.

انتشار درسرسرا


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۲ ، ۰۷:۳۸
سحر دانشور