امروزنوشت

پراکنده نویسی های یک سحر همیشه دانشور

امروزنوشت

پراکنده نویسی های یک سحر همیشه دانشور

امروزنوشت

ای مالک من، من ملک توام، در ملک توام، قائم به توام، جز تو مرا یار و پناهی نبود.

به حضرت مادر:
اهل دل چون نامه انشا می کنند
ابتدا با نام زهرا می کنند

به امام دل ها و آقای جان ها:
دشمن بداند ما موج خروشانیم
زائیده بحریم فرزند طوفانیم
در سنگر اسلام بگذشته از جانیم
بازو به بازو صف به صف ما آهنین چنگیم
سنگر به سنگر جان به کف آماده جنگیم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

امروزنوشت - هایکو کتابقرن من

صد سال تنهایی

در آفاق نفس

پ.ن: این اولینهایکو کتابمهتوی سایت جذاب و عجیب غریبهایکو کتاب! به نظرم فوق العادس این سایت و آدمو بدجوری سرذوق میاره، ترکیب رنگش، خلاقیت عجیبش و کلا همه چیزش پمپاژ روحیه اس و خوشحال کننده تر اینکه این ایده برمیگرده به آقای خوش ذوق نت یعنیسید اکبرآقای موسوی و تبریک بهش فکر می کنم کم باشه بابت این ایده عالی.

خلاصه اینکه به نظرم کتاب خوان ها، کتاب خوارها، کتاب دارها، کتاب دوست ها، کتاب بازها و کلا هرکسی که نسبت کوچیکی با کتاب داره بهتره که این سایتو از دست نده. اگر می خواید جزئیاتش رو بدونید خب برید تو سایت ببینید دیگه!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۱۷
سحر دانشور
امروزنوشت - قلوه سنگ های زندگی

این روزها که نه، عمری است به این نتیجه رسیدم که زندگی پر است از قلوه سنگ! قلوه سنگ هایی که گاهی به روحت می خورند، گاهی به جسمت و گاهی هم به روحت و هم به جسمت و گاهی نه به روحت و نه به جسمت. خب این را گفته ام که چه؟ مسئله گفتنش نیست، مسئله الان گفتنش است! این را گفته ام تا یادم باشد روز ۱۰ اسفند ۹۲ حاضر شدم این نتیجه گیری قطعی را مکتوب کنم تا باشد برای پایان عمر این وبلاگ، حالا هر وقت که می خواهد باشد.

مکتوب کردنش چند نتیجه دارد که یکی از مهمترین هایش کم شدن درد ناشی از حمل این مفهوم است؛ یعنی به محض اینکه تو این مفهوم عجیب را در قالب کلمه ریختی و بعد به تن وبلاگ چسباندیش و بعد روی ثبت مطلب و بازسازی وبلاگ کلیک کردی وزن عجیب و غیرقابل وصفش را قدم به قدم کم کرده ای! حالا اضافه کن به همه آن مراحل، خوانده شدنش را توسط چند نفر دیگر؛ برداشت هایشان، فکر کردنشان به این موضوع، خندیدن به این جملات، گریه کردن پشت صفحه مانیتور، فحش دادن به نویسنده، دلسوزی برای راقم سطور، تاسف خوردن بابت شرایط موجود و هزار و یک حالت دیگر خواننده این کلمات. دیدید؟ قدم به قدم با یک رسانه ی خیلی کوچک، عجیب و غریب ترین مفهوم حیات را تقلیل دادم رفت! در واقع ذبحش کردم رفت پی کارش.

حالا فکری ام ما هر روز چند تا از این مفاهیم عجیب، سنگین و جذاب را ذبح می کنیم؟


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۲ ، ۰۸:۳۸
سحر دانشور