۱- ماهان با سر تراشیده به مدرسه می رود و مطابق انتظاری که از فضای بچه مدرسه ای ها می رود مورد تمسخر بچه ها واقع شده و طرد می شود. روحیه اش ضعیف شده و گوشه گیر می شود. معلم این بار در حرکتی استثنایی و غافلگیر کننده به جای برخورد با دیگر دانش آموزان و یا استفاده از نصایح کلامی، با سر تراشیده به کلاس می آید تا با سر تراشیده اش به یاری ماهانی برود که مریض است. ماهان از تنهایی درمی آید و چند روز بعد که از بیمارستان به مدرسه می آید با چند کله تراشیده کوچک مواجه می شود تا باز هم با یک لبخند تک بودن سرتراشیده اش را فراموش کند.
۲- رسانه های تشنه ی خبر سرهای معلم فداکار و بچه های پاک و تنهایی و خوشحالی ماهان را تیتر می کنند و به یاری انسانیت نهفته در این فعل می شتابند تا بل سهم خود را در فراگیری این فعل اخلاقی پرداخت کرده باشند.
۳- ویتامین ۳ با دعوت از ماهان و معلمش آنها را در قاب تلویزیون به یک تصویر ماندگار تر بدل می کند. اما نکته از آنجایی شروع می شود که مجری برنامه در حرکتی نمایشی سر خود را می تراشد، آن هم جلوی دوربین های فیلمبرداری و در زمان پخش زنده! سوال اساسی این است: چرا ضیا سر خود را تراشید؟ و پاسخ را می توان در اقتضائات نمایشی و تلویزیونی جست.
می خواهم بگویم از اینجا به بعد ما دیگر با یک فعل اخلاقی صرف مواجه نیستیم، بلکه با یک فعل نمایشی و یا در بهترین حالت با یک فعل اخلاقی نمایشی و یا یک نمایش فعل اخلاقی مواجهیم که نه تنها تاثیرگذاری فعل آقای معلم و دانش آموزانش را ندارد بلکه از تاثیر مهم و عمیق نهفته در درس اخلاقی آقای معلم و شاگرادنش نیز می کاهد، چرا که قاب تلویزیون در اولین قدم از جدیت یک مفهوم کاسته و آن را به یک نمایش سرگرم کننده تقلیل می دهد.
به این ویژگی خاص تلویزیون، تکرار بیش از حد این پیام توسط رسانه های دیگر در طی مدت اخیر که به بی حسی مخاطب منجر می شود، را نیز اضافه کنید تا به میزان عرفی، دم دستی و گذرا شدن این فعل اخلاقی پی ببرید. در واقع مخاطب به صورت پیوسته و رگباری در مقابل رسانه هایی قرار گرفته که مدام در مقابل این فعل از خود غش و ضعف نشان می دهند و بعد به فاصله چند ثانیه پس از این غش و ضعف، خیلی جدی می گویند: به خبر بعدی دقت کنید و با تزریق اخبار دیگر حال اخلاقی مخاطب را عوض کرده و به اخباری از جنس دیگر پیوند می زنند و یا در روزنامه ها در کنار کله های تراشیده از پدیده ای دیگر سخن می گویند و اجازه تاثیرگذاری را از پیام می گیرند. چه اینکه مخاطب به صورت ناخودآگاه به این نتیجه می رسد که چیز مهمی نبود و یا اتفاقی بود مثل بقیه قضایا! مثل کشته شدن سه نفر در ساعتی پیش در رام الله، یا کشته شدن چند دانش آموز توسط دانش آموزی دیگر در یکی از مدارس آمریکا، یا مثل توافق ژنو، یا مثل صف های طولانی سبد کالا و خب مثل هزار و یک خبر دیگر.
می خواهم بگویم تکرار بیش از حد افعالی از این دست به بهانه تاثیرگذاری نه تنها به تاثیر آنها نمی افزاید بلکه اصل فعل را نیز از مفهوم خالی کرده و با ابعاد نمایشی و خبری صرف پیوند می زند. پس همان بهتر که با پخش محدود و به اندازه و کارشناسی شده ی این دست اخبار در رسانه ها اجازه ندهیم مفاهیم اخلاقی بعد نمایشی به خود گرفته و بازیچه دست اصحاب رسانه ای شوند که فقط آنتن و پر شدن صفخات روزنامه و مجله برایشان مهم است.
باربط نوشت: مثل اینکه یک مربی فوتبال هم سرش را تراشید برای هم دردی با ماهان!
بی ربط نوشت: یکی برام نوشته بود برای ما عین و شین و قاف همان عین و میم و هاست! مرغ دلم راهی قم می شود...