لااقل این روزها که می گذرند و روزهایی که همین نزدیکی پنهان شده اند، نمی توان حروف برگشت را هجی کرد.
لااقل این روزها که می گذرند و روزهایی که همین نزدیکی پنهان شده اند، نمی توان حروف برگشت را هجی کرد.
مرتضی کربلایی لو و داستانهایش همیشه برایم جذاب بودند و همیشه لذت برده ام از قلم شگرف این مرد عجیب! عجیب می گویم به خطر عجایب قلمش! رفیقی که علاقه ام را به آثار این مرد می دانست و بارها با هم درباره آثارش حرف زده بودیم، تازه ترین اثر یعنی جمجمه ات را قرض بده برادر کربلایی لو را برایم هدیه آورد.
همان اول کاری محو چاپ متفاوت و زیبای کتاب شدم! و بعد، و بعد که یعنی الان؛ نمی توانم از فصل سه تکان بخورم! از همان اول میخکوبم کرد و بغض پشت بغض و زار می زدم با جمله جمله کتاب.
هلال! شمایل های سیاه غواصان، فک لرز ها و سگ لرزها، امواج خروشان اروند در تاریکی، نی زار و قایق و سرما... خدای من توصیفات کربلایی لو شگفت انگیزند! شگفت انگیز و مسحور کننده. این کربلایی لو نه آن کربلایی لوی کتاب های دیگر است. انگار که خودش هم توی اروند موجی شده باشد!
من دارم دیوانه می شوم