امروزنوشت

پراکنده نویسی های یک سحر همیشه دانشور

امروزنوشت

پراکنده نویسی های یک سحر همیشه دانشور

امروزنوشت

ای مالک من، من ملک توام، در ملک توام، قائم به توام، جز تو مرا یار و پناهی نبود.

به حضرت مادر:
اهل دل چون نامه انشا می کنند
ابتدا با نام زهرا می کنند

به امام دل ها و آقای جان ها:
دشمن بداند ما موج خروشانیم
زائیده بحریم فرزند طوفانیم
در سنگر اسلام بگذشته از جانیم
بازو به بازو صف به صف ما آهنین چنگیم
سنگر به سنگر جان به کف آماده جنگیم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

بیا کمی دروغ بگوئیم!

من می گویم خسته شدم

تو بگو

تمام می شود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۴۵
سحر دانشور
امروزنوشت - دولتیاز فرق سرم تا به قدم دولتی است           شکوائیه های دم به دم دولتی است

از برکت انقلاب آزاد شدیم                         گفتند که انقلاب هم دولتی است

باربط نوشت: خیلی سال پیش که روحم بیشتر از این روزها با گفتن شعر دست و پنجه نرم می کرد این دو بیتی از درونم جوشید، امروز یهو یادش افتادم و با خودم گفتم اینجا می تونه جا خوش کنه. اون روزا همش فکر می کردم چرا ما نمی خوایم دستمون رو از رو شونه دولت برداریم؟! واقعا شگفت آوره که انسان با این عظمت و کرامت لنگ دولت باشه و مدام انتظار داشته باشه یه سیستم عجیب و غریب که بعضا تکلیفش هم با خودش روشن نیست بیاد و دستش رو بگیره و تو جزئی ترین کارا براش تصمیم بگیره! فکر نمی کنم دست رو شونه دولت چندان حرمت داشته باشه؛ هنوزم همونطور فکر می کنم...

بی ربط نوشت: مانند آن خسی که به میقات پر کشید    قلبم به سوی مادر سادات پر کشید


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۲ ، ۱۳:۳۵
سحر دانشور