امروزنوشت - دوباره و همیشه پدر
دیشب با رقیه از کنار کتابفروشی رد می شدیم، یهو رقیه با هیجان گفت سحر! برگشتم دیدم خودشه، پدر بود. عکسش رو جلد کتاب بود وسط بقیه عرفا و فخر الشیعه ها. احوالات عرفا و آیات عظامی که در دینداری گوی سبقت رو از بسیاری ربوده بودن.
آیت الله حکمت نیاهم اونجا بود، حضرت پدر علیه الرحمه.
من همیشه از شاگردای پدر شاکی ام که چرا در قبال اندیشه های آسمانی این مرد ربانی کار خاصی نمی کنن و حقش رو ادا نمی کنن؛ در صورتی که این اندیشه ها به شدت جهانی و تکان دهنده ان.
دیشب که عکسش رو روی جلد کتاب دیدم دوباره غصم شد و به شدت هوای صدای آسمانی پدر توی وجودم زنده شد.
پدر این فرزندت خسته است، یه پدر تو این شرایط چیکار می کنه؟