امروزنوشت

پراکنده نویسی های یک سحر همیشه دانشور

امروزنوشت

پراکنده نویسی های یک سحر همیشه دانشور

امروزنوشت

ای مالک من، من ملک توام، در ملک توام، قائم به توام، جز تو مرا یار و پناهی نبود.

به حضرت مادر:
اهل دل چون نامه انشا می کنند
ابتدا با نام زهرا می کنند

به امام دل ها و آقای جان ها:
دشمن بداند ما موج خروشانیم
زائیده بحریم فرزند طوفانیم
در سنگر اسلام بگذشته از جانیم
بازو به بازو صف به صف ما آهنین چنگیم
سنگر به سنگر جان به کف آماده جنگیم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
امروزنوشت - چگونه خانواده ها در برابر تهاجم به حجاب و عفاف بی سنگر شدند؟

تکثر فرهنگی قومیت ها فرصتی جهت مقابله با فرهنگ مهاجم

-      مقدمه

مسئله حجاب و عفاف یکی از مهم ترین موضوعاتی است که مورد توجه اندیشمندان مختلف دینی و فعالان فرهنگی قرار گرفته است. ارتباط عمیق این دستور دینی با اجتماع، خانواده و روابط خانوادگی و تاثیری که بر وضعیت جوامع مسلمان و حتی غیرمسلمان و خانواده های آنها دارد، بر ضریب اهیمت آن افزوده و زمینه توجه بیشتر به آن را فراهم آورده است. مسئله این سطور اما نه بررسی جایگاه حجاب و عفاف و نقش آن در جامعه و خانواده، بلکه بررسی ظرفیتی فراموش شده در کشور خودمان است که در صورت دقت مسئولین و مردم می توانست به عنوان یک سنگر مهم برای حفظ و بسط حجاب و عفاف به کار آید.

-      حجاب و عفاف، خانواده و زنان

نقش محوری خانواده در شکل گیری شخصیت فرد و جهان بینی او مسئله مورد اتفاقی است که کمترین شبهه ای در خصوص آن وجود ندارد. از این روی می توان یکی از عوامل بسط و یا تضعیف تفکر مبتنی بر پذیرش حجاب و عفاف را، جهت گیری خانواده ها و مواضع ایشان در قبال حجاب و عفاف دانست. جایگاه حساس و مهم زنان در خانواده، ضریب اهمیت و نفوذ ایشان در کوچکترین و در عین حال حساس ترین نهاد اجتماعی را چندبرابر کرده و لزوم توجه به دختران امروز و مادران فردا را به همگان گوشزد می کند. نکته مهمی که مورد توجه اکثر اندیشمندان نیز می باشد. از این منظر تربیت زنان و دختران تاثیری جدی در مواضع خانواده ها و در نتیجه تعمیق و یا تضعیف حجاب و عفاف در جامعه دارد.

-      نسخه پیچی در خلا

زمینه سازی جهت تربیت زنان و دختران بر اساس فرهنگ اسلامی با توجه جدی به شخصیت و روحیات هر فرد و پیاده کرده اصول و راهکارهای جزئی و کلی تربیت اسلامی در بستر خرده فرهنگ های بومی هر منطقه، استان و کشور است که ممکن می شود. در حقیقت بدون شناخت دقیق روحیات، شاخصه های هویتی، فرهنگ و محیط زندگی هر فرد نمی توان با ارائه اصولی کلی و خام مسیر تربیتی فرد را محقق کرد. در این مسیر شناخت دقیق مناطق مختلف ایران، قومیت ها، فرهنگ ها و روحیات مردم ایران و بالاخص زنان ضروری است.

شناخت دقیق هر منطقه و روحیات ساکنین، نقاط قوت و ضعف مناطق مختلف را در اختیار عامل تربیتی نهاده و نقش آفرینی  او در خلا را به یک ایفای نقش جدی در زمینی مشخص با ابعاد معین تبدیل می کند. به طور مثال همه ما می دانیم که رسیدن به سبک زندگی اسلامی خوب و ایده آل است اما راه تحقق سبک زندگی اسلامی تکرار اهمیت آن در بیلبورد و بیان بعضی کلیات نیست. مسیر تحقق الگوی زندگی اسلامی از کوچه شناخت نقاط ضعف و تقویت نقاط قوت جامعه می گذرد. در این مسیر هم شناخت ظرفیت های تمام اقوام ساکن در ایران ضروری و مهم است. ذیل این مثال می توان از عصبانیت سخن گفت. بدون شک عصبانی شدن و خشم یکی از ویژگی هایی است که در سبک زندگی اسلامی باید کنترل و تعدیل شود، همه ما نیز می دانیم عصبانیت و خشم ویژگی بدی است، حتی کسی که به عنوان یکی فرد همیشه عصبانی در میان ما شناخته می شود به بد بودن ویژگی خود آگاه است. اما راه حل این مشکل تنها گوشزد کردن بد بودن عصبانیت و یا خواندن چند حدیث و روایت نیست. راه حل در شناخت علل عصبانیت و از بین بردن آن عوامل خفته است. حال وقتی همین ویژگی به همراه چند ویژگی بد دیگر به عنوان شاخصه های بعضی اقوام ایرانی شناخته شده است چه باید کرد؟ آیا با تکرار برخی کلیات همه چیز درست می شود؟ پاسخ واضح است.

باید گفت شناخت ویژگی های اقوام مختلف ایرانی و زنانِ این قومیت ها برای ترویج و تعمیق  مسئله حجاب و عفاف در میان ایشان ضروری و اهمیت آن انکارناپذیر است. نمی توان بدون شناخت ویژگی زن های لر، کرد، ترک و بلوچ و فارس به همه آنها با یک مدل گفت محجبه باشید و حجاب چیز خوبی است و یا حجاب حضرت زهرا چگونه بود. اولین گام برای انتقال پیام هایی از این دست شناخت نقاط قوت و ضعف زن ها، ویژگی های فرهنگی، قومیتی و محیطی آنهاست. سوال مهم این است که در مسیر تعمیق حجاب و عفاف چقدر به سمت شناخت ویژگی های اقوام مختلف ایرانی گام برداشته ایم؟ با این پیش زمینه اهمیت قائل شدن برای زیست بوم فرد و دارایی های فرهنگی هر منطقه در تربیت جایگاهی ویژه می یابد.

-      تکثر فرهنگی قومیت ها فرصتی جهت مقابله با فرهنگ مهاجم

فارغ از بخش هایی محدود، فرهنگ دیرپای اقوام ایرانی و پیوند عمیق آن با تشیع و اسلام در آداب و رسوم و پوشش جذاب و در عین حال متنوع این اقوام قابل لمس است. شناخت همه این ظرفیت های مثبت فرصت عظیمی است که با استفاده از آنها می توان پیام های مختلفی را به مخاطب منتقل کرد.

کمی دقت به فرهنگ اقوام مختلف ایرانی کافی است تا نفوذ حجاب و عفاف را در زیرین ترین لایه های آنها یافت، نفوذی که قابل رویت ترین لایه آن در پوشش زنان و مردان قومیت هاست. به بیان دیگر پوشش محلی اقوام مختلف ایرانی از اهمیت حجاب در میان ایشان پرده برمی دارد. در کنار پوشش، نوع تعامل زن و مرد، آداب و رسوم مختلف ازدواج و معماری سنتی خانه ها همه حکایتی است از تعمیق رسوم عفیفانه و مبتنی بر حیا در میان اقوام ایران.

از سوی دیگر می توان به تنوع و تکثر فرهنگی میان اقوام ایرانی اشاره کرد. فرصتی قابل توجه که در مواجهه با یکسان سازی فرهنگی و در مسیر انتقال پیام های صحیح اسلامی می توان از آن استفاده کرد. در حقیقت مقابله با فعالیت فرهنگِ مهاجم که با تنوعی شدید زمینه جذب مخاطب را نیز فراهم می آورد، بدون استفاده از تنوع و جذابیت ممکن نمی شود. در این مسیر یا باید به شیوه های خود آن فرهنگ تمسک جست و با کمی تغییر به قول معروف آن را بومی کرد که نهایتا با شکست منجر می شود و یا با شیوه ای دیگر به میدان رفت. استفاده از ظرفیت فرهنگ های بومی کشور همان فرصت استثنایی است که تحق بخش شیوه دیگر مقابله با فرهنگ مهاجم است. تنها راه استفاده از این فرهنگ ها نیز شناخت ابعاد مختلف آنها و تقویت نقاط قوت و مقابله با برخی نقاط ضعف است.

-      آداب و رسوم محلی، یک سنگر جدی برای حجاب، عفاف و شخصیت زنان

اگر تقابل جدی با حجاب و عفاف را یکی از مهم ترین تاکتیک های فرهنگ مهاجم بدانیم، دفاع و حتی تهاجم به دشمن در این مسیر یکی از مهم ترین مسیرهای مبارزه محسوب می شود. این است که ایجاد سنگرهایی محکم و چند لایه ضروری است. ایجاد سنگرهای محکم دفاعی در گرو تربیت انسان هایی است که نه تنها در برابر شبهات تردید به خرج نمی دهند بلکه از قوه تهاجمی بالایی نیز برخوردارند. زمینه سازی جهت کشف و شکوفایی پتانسیل های زنان اقوام مختلف، پرهیز از تحقیر آنها و دادن احساس هویت به ایشان و ارائه الگوهای بومی از مهمترین عواملی است که به رشد و بالندگی زنان اقوام مختلف کمک می کند. بدیهی است رشد متعادل هر فرد زمینه پذیرش پیام های مثبت و فطری را در او ایجاد می کند. پذیرفتن حجاب و عفاف به عنوان مسیری مهم در زندگی نیز در گرو رشد صحیح و تربیت متناسب زنان و دختران است.

با تکیه بر سطور پیش می توان گفت استفاده از ظرفیت های فرهنگ بومی و تلاش برای شناخت روحیات زنان اقوام مختلف مهم ترین مسیر جهت تربیت نسلی است که می توانند با تمام وجود پذیرای اصل حجاب و عفاف باشند. در حقیقت وقتی زن در جغرافیای منطقه ای خود و با توجه به شرایط فرهنگی زیست بوم و قوم خویش رشد کند تحقق آن پیش شرط ها ممکن شده و زمینه پذیرش پیام در فرد به وجود می آید. اما تغییر ناگهانی فرهنگ، تحقیر هویت فرد و دستکاری ویژگی هایی که به عنوان شاخصه های هویتی و فرهنگی در یک جامعه بروز و ظهور داشته اند، به بی هویتی فرد منجر شده و پذیرش پیام های خطرناک و ضد فرهنگ را توسط او ممکن می کند. سوال این است که آیا در سال های گذشته به فرهنگ و شاخصه های هویتی  اقوام مختلف بها داده و در جهت پرورش آنها ذیل تفکر تربیتی اسلام مشغول شده ایم و یا در حرکتی ویرانگر به تقابل با آنها و تضعیف این فرهنگ ها و شاخصه ها پرداخته ایم؟

-      نقش رسانه ها بالاخص رسانه ملی در دستکاری ویژگی های زنان بومی

پاسخ سوال پیش نیاز چندانی به تفکر ندارد. باید گفت طی سال های گذشته جامعه با محوریت رسانه ها نه تنها به اقوام مختلف، فرهنگ آنها و شاخصه های قومی و هویتی آنها بهایی نداده است بلکه به تقابل جدی با آنها پرداخته است. این تقابل با تحمیل فرهنگ پایتخت به عنوان فرهنگ جامع و کامل زندگی، نادیده انگاشتن اقوام و در بدترین شکل ممکن با تحقیر آنها صورت گرفته است.

رسانه ملی با تولید آثاری که تنها و تنها تهران و تهرانی را می دیده اند، به ارائه چهره ای خاص از زن و خانواده دست زده است تا از سرآگاهی و یا ناآگاهی زمینه «دستکاری» فرهنگ اقوام و شاخصه های هویتی زنان اقوام مختلف را فراهم آورد. در این مسیر چهره ارائه شده از زن و خانواده به تسهیل مسیر یکسان سازی فرهنگی در ایرانی منجر شد که تکثر و تنوع اقوام و آداب و رسوم آنها یکی از بزرگترین فرصت ها جهت مقابله با فرهنگ مهاجم جهانی را به او می داده است.

 از سوی دیگر باید به الگوهایی که به عنوان شاخص های زن مسلمان به جامعه معرفی می شوند نیز اشاره کرد. تاکید بر بی توجهی رسانه ملی به ارائه الگوی زن مسلمان ضروری است، اما نکته اینجاست که همان معدود زن هایی که به عنوان الگو معرفی می شوند کمترین نسبتی با زنان قومیت ها نداشته و در فاصله ای جدی با آنها به سر می برند. این زن ها عمدتا فرهنگ و چهره ای پایتخت نشین دارند و به جای هم آوایی با زنان قومیت ها در مسیری غلط آنها را به سمت نوع پوشش، زندگی و نگاه خود جلب و جذب می کند. می توان گفت بازتولید الگوهای زنان مسلمان در زیست بوم فرهنگی هر منطقه ضرورتی است که نباید از چشم رسانه ملی پنهان بماند.

-      دستکاری ویژگی های بومی زنان محملی برای نفوذ بی حجابی

وقتی فرهنگ اقوام و شاخصه های هویتی زنان اقوام مختلف با پیام های رسانه های مختلف با محوریت رسانه ملی دستکاری شد، پذیرش پیام های ضد فرهنگ از سوی این زنان چندان عجیب نیست. چه اینکه ما با زنی مواجه ایم که دیگر از هویتی محکم مانند گذشته برخوردار نیست. بی هویتی زنان و احساس حقارت منتقل شده به ایشان یکی از مهم ترین زمینه ها جهت پذیرش هر پیامی را فراهم می آورد.

از بین رفتن شاخصه های عفاف محورِ خانواده ها در تعامل، نوع پوشش، معماری خانه و مواردی از این دست زیر سایه همین دستکاری فرهنگی است که ممکن می شود.

-      در نهایت

در نهایت باید بگوئیم آداب و رسوم محلی اقوام مختلف ذیل فرهنگ رنگین جامعه ایران فرصتی جدی جهت بسط و تقویت اندیشه های دینی از جمله حجاب و عفاف است. از همین منظر توجه به شاخصه های هویتی اقوام مختلف در کنار فرهنگ ایشان ضرورتی است انکارناپذیر. حال آنکه یکسان سازی فرهنگی و دستکاری شاخصه های هویتی اقوام آنها را در مسیری نابه سامان از فرهنگ و هویت حرکت داده و به آسیب های جدی جامعه نیز منجر می شود.

تاکید بر اهمیت توجه به فرهنگ مناطق مختلف و شاخصه های هویتی این اقوام و تلاش جهت تقویت آنها به عنوان بستری مهم جهت تعمیق اندیشه اسلام و انقلاب اسلامی تنها نکته ای است که این سطور در پی گوشزد کردن آن بوده است.

انتشار درماهنامه حلقه وصل


,,,
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۳ ، ۱۳:۲۴
سحر دانشور
امروزنوشت - معبری که باز شده است

ده نمکی چه فرصت هایی برای هنر انقلاب ایجاد کرده است؟

یکم: ماشاالله حزب الله!

خاطره ای می گویند از حاجی بخشی و حضورش در خط مقدم یکی از عملیات هایی که نامش را درست به خاطر ندارم. خاطره گو تعریف می کند که در اوج عملیات وقتی زمین و زمان یکی شده بود و از آسمان و زمین آتش می بارید وانت حاجی بخشی به سمت خط حرکت می کرد تا بلندگوی وانت مثل همیشه فریادهای رعدآسای حاجی را نه تنها به گوش بسیجیان مظلوم خمینی که به گوش دشمنان قسم خورده آنها نیز برساند. تصور بلندگوی وانتی که زیر آتش و خمپاره ماشاالله حزب الله می گوید و به ماندن و ایستادن تشویق می کند چقدر تکان دهنده است؟

 برای من مسعود ده نمکی در حکم حاجی بخشی است که با آن بلندگو زیر آتش و خمپاره می ایستد. مردی که رعدآسا حرکت می کند, فریاد می زند، رجز می خواند و به ماندن و یادآوری مشغول است؛ نترس، سربه زیر و آماده گلوله خوردن و زخمی شدن! وقتی دشمن تا بن دندان مسلح به کشوری حمله کرد که دستش برای دفاع خالی بود طبیعی بود که کسی مثل حاجی بخشی بلندگو به دست به جنگ سلاح های مرگبارشان برود، امروز هم ده نمکی یک تنه و با بلندگویی در دست در خط مقدم کلمات و تصاویر و امواج ایستاده است و فریاد می زند ماشاالله حزب الله!

او در وانفسای حمله و تهدید و جنگی که تا عمق خانه هامان آمده است وارد میدان می شود و با فریادهای یکسره به ما یادآوری می کند که میدان نباید خالی شود، باید با شور و شعور به خط زد، جنگ تمام شد ولی مبارزه ادامه دارد.

انکار مخالفت بسیاری با آثار ده نمکی و حتی خود او کار سختی است، اما انکار ناتوانی همین افراد در نادیده انگاشتنش سخت تر. او مردی است که با کلمه شروع کرد و به تصویر رسید، هرچند هنوز هم نمی تواند از سیطره کلمات بر تصاویرش خلاص شود. وقتی می نوشت از چیزهایی می گفت که امروز بر صفحه تلویزیون و سینما برایمان تصویر می کند، از فریاد زدن نمی ترسید و نمی ترسد، او نه از تنها بودنش می هراسد و نه از زخم طعن و تحقیر و تمسخر! وقتی خودش و آثارش را به بهانه نقد تخریب می کنند و بی رحمانه به مواضعش حمله می کنند به جای قدمی عقب نشینی جلوتر می رود و بلندگویش را آن بالا، روی بلندترین نقطه خاکریز نصب می کند تا همه شاهد باشند این مرد هنوز نفس می کشد.

دوم: همه دارایی های ده نمکی

پربیننده بودن آثار ده نمکی از روز هم روشنتر است. هر اثری از او می تواند بخش کثیری از جامعه را درگیر کند، موافق و مخالف هم ندارد. اما او چه دارد که می تواند جامعه را اینگونه به جنب و جوش وادارد؟

  • گفتگو با مردم

مسعود ده نمکی در حرکتی دقیق به جای صحبت کردن با قشر خاصی از جامعه و یا حتی مسئولین، مردم را برای گفتگو انتخاب کرده است. او در تمام آثار خود با مردم و با زبان مردم سخن می گوید. حتی وقتی به نقد مسئولین و شرایط جامعه می پردازد این نقد را با جامعه مخاطب خود در میان می گذارد. این دقت او موجبات همراهی و همدلی قشر عظیمی از جامعه را با آثارش فراهم آورده است. نقطه ضعفی که زمینه ساز انزوای دیگر آثار هنری شده است.

  • استفاده از قالب های مختلف برای صحبت با مردم

ده نمکی خود در یکی از گفتگوهایش بر انتخاب مدیوم هایی که با زمانه تناسب داشته باشند تاکید کرده است.1 از آنجایی که او قصد صحبت با مردم را دارد، زمانی به سراغ روزنامه می رود، کمی بعدتر به سراغ سینما و تلویزیون می آید و کمی بعدتر.... در حقیقت این پیام و مخاطب پیام است که برای او اهمیت دارد، از این روی استفاده از مدیوم های مختلف زمینه ای است برای احترام بیشتر به مخاطب و همدلی بیشتر مخاطب با او و آثارش.

  • جسارت و تهور

نمی توان از مسعود ده نمکی حرف زد و پای جسارت و تهور را به میان نکشید، نکته ای که زمینه ساز تفاوت جدی او با دیگر همتایانش گشته است. دستِ سر نترس مسعود ده نمکی در دوران فعالیت مطبوعاتی اش برای بسیاری رو شده بود. زبان سرخ این مرد قادر است زیر هر آتشی تهدیدی جدی برای سر سبزش باشد.

  • غیرت ورزی نسبت به عقیده

تمام فعالیت های ده نمکی برای ابراز عقیده اند. عقیده ای که برایش مانند هوا ضروری و حیاتی است. حمایت از نظام و انقلاب مثل نان شب برایش واجب است و او از این روی با مردم سخن می گوید که معتقد است آنها هم با او هم عقیده اند و حتی برای این عقیده آماده جان فشانی!

  • نقد و نقد و نقد

حرکت در مسیر عقیده زمینه ساز نقدهای جدی او به حوزه های مختلف فکری، اجتماعی و سیاسی جامعه می شود. در این مسیر نقد برای ده نمکی مقدس می شود چه اینکه قرار است در حفظ و بسط اندیشه انقلابی اش یاور او و دیگر مردم باشد. او منتقدی است جسور و بی پروا در چهارچوب نظام.

سوم: معبری که باز شده است

ده نمکی با استفاده از همه دارایی های خود، معبری در عرصه سینما و هنر گشوده است که با استفاده از آن می توان فرصت های هنر انقلابی را بسط داد. شناخت ابعاد این معبر و استفاده از فرصت پیش آمده به عمیق تر شدن حضور هنرمندان انقلاب اسلامی در عرصه سینما منجر می شود. برخی ابعاد فرصت پیش آمده را می توان اینگونه برشمرد:

  • جایگاه خاص مردم در آثار انقلابی

بی شک انقلاب اسلامی با حضور پررنگ مردم و خواست آنها به وقوع پیوسته است، این حضور در هشت سال دفاع مقدس نیز تعیین کننده بوده است. بنابراین هیچ اثری در خصوص انقلاب اسلامی نمی تواند در مقابل نقش آفرینی مردم و جایگاه ایشان در انقلاب سکوت کند. اما این حضور در آثار ده نمکی بیش از دیگر آثار هنری به چشم می آید. ده نمکی با درک عمیق ترین بخش انقلاب، تصویری قابل قبول از حضور همه لایه های مردم جامعه در انقلاب و دفاع مقدس ارائه می دهد. این نکته نباید از چشم هیچ هنرمندی پنهان بماند.

  • بیرون آمدن هنر انقلابی از انفعال

طرح صریح و بی پرده پیام هایی با رنگ و بوی انقلاب و دفاع مقدس و استفاده از نمادهایی که در میان عموم مردم جامعه جریان دارد، موجبات خروج پیام های انقلاب از انفعال سینمایی را فراهم آورده است.  

  • کاهش مهجوریت انقلابی ها

نمایش تفکر و ادبیات چهره هایی که انقلابی محسوب می شوند و از قضا نه تنها در جامعه تعدادشان کم نیست بلکه بخش عظیمی از جامعه را تشکیل می دهند، از مهجوریت این قشر در عرصه سینما کاسته است. فرصتی که با تولید آثاری دیگر در این زمینه توسط دیگر هنرمندان می تواند به تحولی عمیق در سینمای مردمی نیز منجر شود.

  • بالا رفتن انتظار مخاطب از هنرمندان انقلابی

صراحت ده نمکی در طرح پیام های خود زمینه ساز رشد فکری مخاطب و بالا رفتن سطح توقعات او از هنرمندان انقلابی شده است. در حقیقت انفعال هنرمندان در طرح پیام اصیل انقلاب از سوی مخاطب دیگر قابل قبول نیست. تولید آثار بیشتر از سوی دیگر هنرمندان می تواند در ایجاد تراز ذهنی مخاطب نیز موثر واقع شده تا در تشخیص پیام های ساختگی و بدلی نیز توانمند شود.

  • بسط اعتمادبه نفس در جبهه انقلاب

استقبال چشمگیر مخاطب از آثار ده نمکی و بی رقیب بودن وی در این زمینه، اعتماد به نفسی پررنگ در جبهه هنر انقلاب ایجاد کرده است. فرصت پیش آمده در صورت بی دقتی فعالین این عرصه از دست رفته و جبران ناپذیر خواهد بود.

چهارم: جانباز طعنه ها در روزگار عسرت

 ده نمکی فرزند انقلاب است و به نان و نمکی که از این سفره سهمش شده قسم خورده است تا آخر پای نمکدان بلورین انقلاب بماند، به هر قیمتی که شده. این است که هرچه بیشتر طعن می شنود، بیشتر می ایستد. اصلا خاصیت بسیجی های خمینی و خامنه ای همین است. آنها نه تنها در فشارها پولادین می شوند بلکه از همان هجمه ها زره می بافند برای استقامت. شاید خیلی ها بگویند مسعود ده نمکی آماده شهادت است و زیر بار این همه فشار شهید می شود اما من می گویم این مرد برای شهادت به دنیا نیامده است، او به دنیا آمده است تا جانباز شود و طعمه طعن و تحقیر و کنایه و نیشخند شود. او جان می دهد برای در صحنه بودن و زخمی نفس کشیدن. او جانباز روزگار عسرت است و آماده به جان خریدن تیرهای کنایه و تحقیر!

پنجم: این مرد هنوز زنده است

هر اثر از ده نمکی یعنی او هنوز زنده است، یعنی بلندگوی خاکریزهای جنگ نرم هنوز زیر آتش و گلوله و خمپاره در حرکت است و به تهییج پیر و جوان، زن و مرد، کودک و بزرگسال مشغول است. او مدام به ما می گوید حواست به آنجا باشد، نفوذی داریم؛ آن سمت خاکریز را بپا، دارند جلو می آیند؛ به خط بزن جوان، آنجا نوبت توست! او نترس جلو می آید و با بلندگویش با جامعه ای که تشنه انقلاب و پیام های آن است سخن می گوید. اغراق نیست اگر بگوئیم مردم ده نمکی را دوست دارند چون انقلاب را دوست دارند و او با تمام نقاط قوت و ضعفش انقلابی است و برای همین انقلاب فریاد می زند.

1-گفتگو با برنامه بعضیا شبکه سوم سیما

انتشار درویژه نامه مسعود ده نمکی جشنواره عمار


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۳ ، ۰۷:۵۶
سحر دانشور
امروزنوشت - چشم های شیما

نامه یکم

به

شیما

اولین بار پشت کامپیوترت نشسته بودی، خیلی جدی و محکم. ابروهایت در هم کشیده بود و چشم هایت انگار عقابی باشند در پی طعمه! همانقدر مغرور، همانقدر آماده حمله، همانقدر عمیق. ترسیدم، نه از آن ترس ها که آدم را فراری بدهد، از آن ترس هایی که آدم را نگه می دارد و وادارش می کند به زل زدن به منبع ترس. به نظرم ترس همیشه بخشی از زیبایی ها را با خودش دارد، همانطور که نمی توان از ترسناک بودن زیبایی ها گریخت.

تو آنجا بودی، پشت کامپیوترت و من در حال حرف زدن با سارا و بقیه گوشه چشی به تو داشتم. دفعه بعد وسط غرفه دیدمت انگار، اینبار کامپیوترت نبود. اما هنوز جدی بودی و عقاب وار نگاه می کردی! طول کشید تا بفهمم همین دختر جدی چقدر نرم و لطیف و مهربان است، جوری که از بین آن همه دختر طرف بازی مطهره می شود با اسمی که به نظر آن دختر بچه دوست داشتنی چقدر شبیه شیرموز بود.

بله شیما! تو با همان چشم های عقاب وار طرف بازی مطهره می شوی همانطور که با همان چشم ها جدی ترین کارها را می کنی، برای زنان و مسائلشان. به نظرم تو یک جفت چشمی شیما. یک جفت چشم که به دنیا آمده تا خیلی چیزها را ببیند، حتی یک کامنت از یک دوست راه دور را. تو با همان چشم ها نگران می شوی، اخم می کنی، می خندی چون با همان چشم ها که چشم خانه نگاه ویژه تواند به دنیا آمده ای. مدام در حال شدنی شیما، مدام و مدام و این فراموش نشدنی است.

شیما این سطرها برای چشم های توست و نگاهت به دنیایی که در آن مدام رشد می کنی.

سلامشیما

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۳ ، ۰۷:۴۸
سحر دانشور
امروزنوشت - من عاشق محمدم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۳ ، ۰۶:۱۸
سحر دانشور
امروزنوشت - روایت نکنیم، روایت می شویم

چرا صداوسیما فعالیت های فرهنگی و هنری دهه 60 را نادیده می گیرد؟! 

مقدمه
«به نظر من تلویزیون، صدا و سیما و بخصوص بخش هنر نمایشی - بخش سریال و فیلم - امروز برای ما از همیشه مهمتر است. من به هیچ وجه یک نگاه مسامحی و گذرا و باری به هر جهتی نسبت به تلویزیون ندارم.»1
یکی از وجوه مهم در پاسخ به چرایی اهمیت تلویزیون در جامعه، گستره نفوذ و حضور این مدیوم رسانه ای در جامعه است. ارتباط گسترده این رسانه با اکثریت مردم و حضور مستمر و پیوسته در میان لایه های مختلف اجتماعی، از تلویزیون رسانه ای با برد وسیع و تاثیرگذار ساخته است. شاهد مثال هم موج آفرینی های گسترده برنامه هایی است که با به یدک کشیدن صفت موفق، در مقاطع مختلف مورد توجه تعداد زیادی از مخاطبین قرار می گیرند.
در کنار وسعت نفوذ تلویزیون که علی رغم جوان بودن نسبت به دیگر رسانه ها مثل روزنامه ها و مجلات، سینما و رادیو به علل مختلف توانست گوی سبقت توجه مخاطب را از آنها برباید، نفوذ و جایگاه خاص رادیو در جامعه نیز قابل تامل است. در حقیقت نفوذ تلویزیون نتوانست موجبات به محاق رفتن رادیو را فراهم کند و این رسانه با تکیه بر ویژگی های خاص خود همچنان در میان مخاطبین صاحب جایگاهی قابل تامل است. پیوند و ترکیب این دو رسانه بر ضریب اهمیت صداوسیما در جامعه ما و همچنین دیگر جوامع می افزاید.
تولید محصولات فرهنگی و رسانه ای و تزریق این محصولات به جامعه که با وسعت نفوذ صداوسیما ممکن می شود، قادر است به تثبیت و ترویج و یا تضعیف فرهنگ یک جامعه کمک کند.
ارائه برخی مدل های زندگی که ترکیبی از نوع رفتار، پوشش، گویش، چینش و معماری خانه، نوع و میزان مصرف، مدل روابط فردی، اجتماعی و خانوادگی است، در سریال ها و برنامه های مختلف تلویزیونی و رادیویی می تواند در جهت گیری فرهنگی هر جامعه موثر واقع شده و نه تنها یک نسل بلکه چند نسل از یک جامعه را با مسائل مطرح شده درگیر کند. در این مسیر رسانه ها قادرند با تعیین برخی اولویت های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی و برجسته کردن آنها، به جهت دهی ذهنیت جامعه در خصوص اولویت های مقطعی، کوتاه مدت و یا بلندمدت نیز کمک کنند.
نقش پررنگ صداوسیما در انتقال مواریث فرهنگی هر جامعه بر کسی پوشیده نیست، چه اینکه رسانه های مختلف اهداف خود را در حوزه هایی همچون آموزش، فرهنگ و سرگرمی تعریف کرده و با توجه به رسالتشان در مسیر برآوردن اهداف مطرح شده حرکت می کنند. تاکید بر تاریخ فرهنگی و تمدن هر جامعه و تلاش برای انتقال آن به نسل های آینده یکی از مصادیق تثبیت فرهنگی جوامع مختلف و ایجاد سد محکم در مقابله با فرهنگ های بیگانه و مهاجم است. وظیفه ای که با نقش آفرینی مثبت رسانه ها عملیاتی می شود. 


فرهنگ و هنر اصیل انقلاب در قاب تاریخ 
حقیقت این است که انقلاب اسلامی با تاکید بر وجوه فرهنگی و انسانی در جغرافیای زمانی و مکانی خاصی به وقوع پیوست که برد تاثیرات این انقلاب هنوز هم قابل لمس است. ایران اسلامی نه تنها رنگ و بوی انقلاب را پذیرفت بلکه برای به دست آوردن آن حاضر به پرداخت هزینه های بسیاری شد. با تورق صفحات تاریخی انقلاب و دقت به روزهای پس از آن، جلوه فرهنگی دهه اول انقلاب یعنی دهه 60 توجه هرکسی را به خود جلب می کند.
شکوفایی هنر اصیل انقلاب اسلامی که نسبت عمیقی با اسلام، انقلاب و مردم داشت در سایه کشف و جهت دهی استعدادهای فعالی که همچون آهن جذب آهن ربای انقلاب می شدند، به جریان سازی های عمیق هنری و فرهنگی در میان مردم انقلابی منجر می شد. تاریخ گواهی می دهد که هنرهایی همچون موسیقی و سرود، تئاتر، گرافیک و طراحی که این روزها به عنوان هنر نخبگانی و بریده از توده مردم شناخته می شوند، در عمومی ترین و محوری ترین مکان های تردد قاطبه مردم و مومنین عرضه می شدند، مکان هایی همچون مساجد، مدارس و دیوارهای خیابان ها.
شاید بتوان ویژگی های هنر غالب دهه 60 را در این موضوعات دسته بندی کرد: 


- پرداختن به مضامین اسلامی و انقلابی
قالب های هنری دهه 60 با محور قرار دادن آرمان های انقلاب مسائلی همچون مبارزه با استکبار، جنگ فقر و غنا، شهادت طلبی و حق محوری، توجه به پابرهنگان و ستم دیدگان و مضامین اخلاقی و دینی را در جامعه پررنگ می کردند، موضوعاتی که دغدغه های اصلی جامعه و مردم محسوب می شدند. در حقیقت هنرمندی که از میان مردم برخاسته بود وظیفه هنری خود را پرداختن به خواسته ها و آرمان های جامعه خویش می دانست، نه طرح مسائلی انتزاعی که کمترین ارتباطی با جامعه ندارند. 


- لحن قابل درک و زبان روان
زبان روان و لحن قابل درک این آثار موجبات ارتباط مخاطب ملی را با آنها فراهم می آورد. می توان گفت فرم و محتوا در کنار یکدیگر در جهت جلب مخاطب و انتقال پیام اثر، برای تولید کنندگان از اهمیت برخوردار بود، مسئله ای که این روزها از اهمیت کمتری برخوردار است. می توان گفت هنرمندان امروزی با تاکید بر فرم و بی توجهی به مخاطب به هرچه محدودتر کردن مخاطبان اثر هنری جهت می دهند. 


- همدلی و همراهی ویژه مخاطب ملی
انتخاب لحن قابل فهم و مضامین انقلابی برای آثار تولیدی در دهه 60 موجبات همراهی و همدلی ویژه مخاطب در سطوح مختلف سنی، اجتماعی و فرهنگی را فراهم می آورد. ارتباط قوی مخاطب، اثر هنری و هنرمند، موجب تداوم تولید آثار هنری با مخاطب بالاو عمیق تر شدن نگاه فرهنگی جامعه می شد. 


- تعدد گروهای فعال و گستردگی آنها
شکل گیری گروه های سرود و تئاتر در مداس و مساجد و فراگیری این فعالیت ها در سطوح مختلف جامعه، به ترویج و تعمیق فرهنگ انقلاب در میان لایه های اجتماعی کمک می کرد. این گستردگی به پررنگ کردن امواج هنری در میان توده مردم انقلابی و اعتلای جایگاه فرهنگی جامعه جهت می داد.  


- تمرکز زدایی فرهنگی و کشف و جهت دهی استعدادها   
فعالیت گسترده گروه های هنری و تقویت آنها از تمرکز فعالیت ها در یک شهر و منطقه جلوگیری کرده و با حفظ تفاوت های همه استان های کشور، آنها را در شکل گیری ابعاد هنر انقلابی دخیل می کرد. این نوع فعالیت به کشف و جهت دهی استعدادهای افراد مختلف جامعه نیز کمک کرده و از تسلط اقلیتی خاص بر هنر جامعه پیشگیری می کرد. حال آنکه دقتی کوتاه به شرایط امروز، ما را به تمرکز فعالیت های فرهنگی و هنری کشور در پایتخت رهنمون می شود. رشد یکسویه این شهر در عرصه های فرهنگی و هنری و همچنین بی توجهی به آزاد کردن ظرفیت های دیگر استان ها در عرصه هنر جامعه و انقلاب، تفاوتی شگرف با دوران طلایی هنر انقلاب اسلامی دارد.  


علامت سوال در کنار صداوسیما
«ما بخواهیم یک جمهوری اسلامی در ایران محقق بشود، همین که ما بگوئیم جمهوری اسلامی، رای بدهیم به جمهوری اسلامی، کار تمام نیست، باید دستگاه‌های اطلاعاتیش، روزنامه‌هایش، رادیو، تلویزیون، ادارات، تمام مراکز دولتی و تمام مراکز ملی، بازار، در صحرا، در داخل، در کارخانه‌ها، باید طوری بشود که هرکسی وارد اینجا شد، خودش احساس کند که وارد شده است در یک دستگاهی که از اسلام آنجا خبر هست، اثر هست از اسلام، باید قدم اسلام در همه این دستگاه‌ها باشد.»2
صراحت بیان امام خمینی در خصوص شروط لازم و کافی برای تحقق جمهوری اسلامی به معنای کامل کلمه در جامعه، به دستگاه های مختلف همچون صداوسیما و لایه های مختلف اجتماعی بازمی گردد. ایشان شرط لازم را رای به جمهوری اسلامی دانسته ولی آن را شرط کافی نمی دانند. از منظر امام دمیدن روح فرهنگ انقلاب اسلامی در تمامی سطوح جامعه به نحوی که احساس اسلامی بودن را به فرد منتقل کند شرط کافی تحقق جمهوری اسلامی است. بی شک رسانه ها و بالاخص صداوسیما در این مهم نقشی به سزا خواهند داشت. این است که صداوسیما با پذیرش فرهنگ ناب اسلامی و تلاش در جهت تهیه و تولید آثار فرهنگی با محتوای انقلاب اسلامی می تواند در مسیر آرمان امام خمینی گام بردارد.
اما نکته اساسی نحوه ایفای نقش رسانه ملی در تعمیق و ترویج فرهنگ انقلابی و اسلامی است که ذیل آن سوال مهم «آیا رسانه ملی در تولید برنامه هایی با محتوای فرهنگ انقلابی و انقلاب اسلامی موفق بوده است؟» پاسخ این سوال در گرو بررسی عملکرد صداوسیما در رابطه با تمامی شقوق و ابعادی است که شاخه های فرهنگ انقلاب محسوب می شوند.
یکی از شاخه های مهم فرهنگ انقلاب اسلامی که می تواند به جریان سازی فرهنگی در جامعه منجر شود، ضبط و نشر این فعالیت ها و یا به بیانی ثبت تاریخچه فعالیت های فرهنگی و هنری انقلابی است. در کنار ظرفیت های مکتوب برای ثبت این فعالیت ها نمی توان از وسعت و امکانات ویژه صداوسیما برای ضبط و نشر آنها در جامعه چشم پوشید. از این منظر سوال مهم دیگری ذیل سوال بند قبل بدین صوت رخ می نماید: «صداوسیما تا چه میزان در ضبط و ثبت و انتشار تاریخچه فعالیت های فرهنگی انقلابی موفق بوده است؟»  


تلویزیون در برزخ نوستالژی
برنامه نقره، برنامه یادگاری، سریال های شبکه های آی فیلم و نمایش و برخی آیتم های برنامه رادیو هفت مسیری را پیش پای رسانه ملی گشودند با محوریت مرور خاطرات گذشته و یا به تعبیری «خاطره بازی». مخاطب با این برنامه ها همذات پنداری کرده و با تماشای آنها به گذشته خود «می نگرد.»
همه ما از مرور خاطرات گذشته و یادآوری لحظات شیرین و حتی سخت و تلخی که از سر گذرانده ایم سرشار از لذت می شویم. استفاده از این خصیصه انسانی در راستای تعقل، عبرت گرفتن و به کار بستن تجربیات گذشته در مسیر آینده را می توان حکمی عقلی دانست که هم از سوی خداوند در قرآن مورد تاکید واقع شده است و هم از سوی معصومین. از این منظر، گذشته هیچوقت تمام شدنی نبوده و به سان منبعی پربرکت برای تحقق اهداف بلند آینده قابل استفاده است، پس رجوع به آن و مرور لحظه لحظه اش همچون رودی پرآب، حاوی برکت و خیر فراوان است. اما همین رود پرآب و پربرکت از قابلیت غرق کردن فرد نیز برخوردار است.
رجوع به گذشته اگر در جهت تعقل، عبرت اندوزی و مرور تجربیات نباشد با خروشی تلخ می تواند فرد را در خود غرق کند، اگر این یادآوری در سطح جامعه صورت بگیرد می تواند در جهت دهی منفی ذهن جامعه موثر باشد.
برنامه های تولیدی سیما با محور قرار دادن گذشته جمعی یک ملت و مرور حافظه جمعی مخاطبین، جامعه را نه به اندیشه که به نگریستنی خاص به گذشته وادار می کند. خاطره بازی رجوع به گذشته بدون پل زدن به آینده است، حال آنکه تاکید بر دقت به گذشته به جهت اهمیت استفاده از تجربیات و تعقل مطرح می شود.
رسانه ملی ظرفیت پرداختن به گذشته و جذابیت این مقوله نزد مخاطبین را به خوبی درک کرده است، اما نکته ای که در خصوص برنامه هایی از این دست مطرح می شود این است که علی رغم نمایش گذشته رسانه ای جامعه، رنگ و بویی از انقلاب، جنگ، نسل های تازه از جنگ برگشته و تحولات عمیق فرهنگی و اجتماعی آن ایام در این برنامه ها وجود ندارد. گویی ایران نه انقلابی کرده است و نه از یک جنگ طولانی و پرهزینه برگشته و نه مادر شهیدی وجود دارد و نه مقبره هایی به نام گلزار شهدا شکل گرفته است. در کنار این نکات باید پرسید آیا مطرح کردن گذشته به این شکل مثبت و انقلابی است؟
باید گفت در حالیکه کم و کیف فعالیت های فرهنگی و هنری دهه طوفانی هنر انقلاب در حافظه هنرمندان آن دوره زیر خرواری از خاک فراموشی دفن شده، رسانه ملی صرفا جهت خاطره بازی به نمایش صحنه هایی از گذشته مشغول است. نمایش این تصاویر علی رغم انتقال حس خوب به مخاطب، توانایی برقراری ارتباط با تعقل و اندیشه را نداشته و مخاطب را در برزخی از تلخی و شیرینی رها می کنند. برزخ نوستالژی نسبتی با هدف اساسی صداوسیما که در بیان امام خمینی انسان سازی است نداشته و اهداف عالیه فرهنگی انقلاب را زیر چتری از فراموشی نگه می دارد. 


آرایش انقلابی صداوسیما
کشف قالب های محبوب هنری در میان مردم و آمیختن آنها با مضامینی که نسبتی عمیق با مردم و انقلاب دارند رسالت اساسی امروز صداوسیماست. واقعیتی که در میان فعالیت های گسترده برای تاسیس شبکه های مختلف و انتخاب و امتحان قالب های متفاوت برنامه سازی در حال فراموشی است بخش دیگر رسالت رسانه، یعنی طرح مضامین مردمی و انقلابی است.
فارغ از بررسی عملکرد رسانه در حوزه های مختلف فرهنگ انقلاب باید گفت رسانه ملی علی رغم برنامه سازی های مختلف، تا به حال به عرصه ثبت و نشر فعالیت های فرهنگی و هنری دهه 60 که دهه طلایی هنر انقلاب است ورود نکرده است. حال آنکه یکی از وظایف اساسی رسانه ها انتقال مواریث فرهنگی یک جامعه به نسل های بعدی است.
درک نفوذ اندیشه انقلاب میان مردم ایران و حضور خودجوش آنها در فعالیت های هنری بدون اتکال صرف بر هنرمندان تحصیلکرده و آکادمیک، با برنامه سازی و ورود جدی رسانه ملی به عرصه تاریخ هنر انقلاب است که ممکن می شود. واقعیتی که اگر به راحتی از کنار آن عبور کنیم، بخش مهمی از تاریخ انقلاب را به فراموشی سپرده ایم. ظرفیت صداوسیما در ارتباط با اکثریت مردم جامعه، با خدمت به هنر انقلابی به تربیت نسل های آینده در مسیر انقلاب کمک کرده و معرفی مبانی اسلام ناب و انقلاب اسلامی را تسهیل می کند. 


فواید پرداختن رسانه ملی به تاریخ هنر انقلاب را می توان اینگونه دسته بندی کرد: 


• ثبت و ضبط تاریخچه فعالیت ها و پیشگیری از تحریف
اهمیت ثبت این فعالیت ها به عنوان تاریخ فرهنگی انقلاب در مسئله مهم تاریخ هنر و تمدن جوامع ریشه دارد. انقلابی که با صبغه اسلامی در ایران به وقوع پیوست، برای ارتباط با مردم جهان نمی تواند از فرهنگ و هنر سخنی به میان نیاورد؛ این است که تاریخ فعالیت های هنری و فرهنگی هر قوم و اندیشه سندی است برای اثبات عمق و نفوذ آن اندیشه در میان مردم. از سوی دیگر با ثبت این فعالیت هاست که زمینه تحریف آنها از سوی دیگرانی که نسبتی با این اندیشه ندارند از بین می رود.

• ارائه الگو و مدل برای فعالیت های آینده هنر انقلابی
سکوت رسانه ملی در قبال فعالیت های وسیع هنرمندان مردمی انقلاب در آن دهه، نه تنها به فراموشی سپردن گذشته بلکه تضعیف فعالیت های هنری آینده نیز محسوب می شود. ایجاد پل های ارتباطی میان تجربیات گذشته و فعالیت های آینده از وظایف مستندسازان و برنامه سازان رسانه ملی و انتقال آنها به مردم است. استفاده از تجربیات هنرمندان گذشته می تواند در مدل سازی هنر انقلابی به نظریه پردازان و فعالان این عرصه کمک کند.

• جریان سازی فرهنگی در میان مردم و تبدیل آنها به مخاطب فعال
انتقال مضامین انقلابی به جامعه و یادآوری امواج هنری مردمی در گذشته می تواند در تجمیع مردم حول مسائل هنری و همکاری و همراهی آنها با تولید و توزیع آثار هنری موثر باشد. در حقیقت جبهه مردمی با یادآوری امواج گذشته و تلاش برای احیای آن امواج براساس زیست بوم و فرهنگ هر منطقه است، که شکل می گیرد. از این طریق هنر انقلابی با حضور مردم که یکی از مهمترین شاخصه های این هنر است جامعه تحقق می پوشد. ثبت فعالیت های گذشته به هنرمندان امروز می فهماند که این مدل قابلیت تحقق را دارد و می تواند آنها را از کنج نگارخانه ها و خلوت خاصشان بیرون بیاورد. 


• باز کردن میدان برای حضور نیروهای پراکنده و شناسایی و تجمیع نخبگان
اولین گام برای این مهم، استفاده از ظرفیت افراد گمنامی است که فارغ از هیاهو به بررسی تاریخ این فعالیت ها پرداخته اند، استفاده از تحقیقات آنها و عرضه در رسانه ملی باعث شناسایی و تجمیع این نیروها و ارتباط گسترده شان با مردم می شود. از سوی دیگر با جریان سازی در خصوص نقل تاریخ فعالیت ها، نیروهای جدیدی نیز با ارائه توانمندی ها و ظرفیت های خود به میدان آمده و حلقه های فعال در سراسر کشور تشکیل می شوند. حلقه هایی که می توانند یاریگر صداوسیما در این عرصه جدی و مهم باشند.
هنر انقلاب اسلامی هنری است که نسبت وثیقی با مردم و جامعه دارد، مسئله ای که نه تنها در نظر بلکه در عمل هم به اثبات رسیده است. حال آنکه این دیدگاه اثبات شده و موفق، در در قعر بایگانی ها و آرشیو صداوسیمایی که معبری مهم جهت انتقال آن به مردم و جهان محسوب می شود روزگار به سر می برد. ادعای شانه خالی کردن صداوسیما از زیر این بار مهم و حیاتی چندان هم بیراه نیست.
تا به حال از خودمان پرسیده ایم گروه سرود آباده کجاست؟ سرودهای انقلابی و سرخی که از حنجره های سبز آن نوجوانان طنین انداز می شدند کجای صداوسیما خاک می خورند؟ بر سر آن همه گروه فعال تئاتر که در مدارس و مساجد فعالیت می کردند و در جشنواره های هنری با هم رقابت می کردند چه آمده است؟ بی اغراق حافظه جمعی ملت ما یک دهه را با آن نواها و نماها به سر برده است، چرا صداوسیما بدون دقت به جنبه های دراماتیک و انقلابی این تاریخ، آنها را به محاق فراموشی رانده است؟
نسلی که با هنر اصیل به دنیا آمد و رشد کرد امروزه بی بهره از هنر و اندیشه جلوه داده می شود و در حالیکه از گذشته خود بی اطلاع است سالن های تئاتر و استدیوهای ضبط موسیقی و سرود را به اقلیتی که غرق در هاویه نفس به روایت خود مشغولند سپرده و در عین حال گسستن مردم با هنر اصیل را نظاره می کند. در این بین صداوسیمایی که باید روایت گر این خروش باشد در برزخ نوستالژی روزگار می گذراند.
«اگر روایت نکنیم، روایت می شویم.» این یک جمله قصار از نویسنده ای بزرگ یا متفکری شهیر نیست؛ بلکه واقعیتی است جاری که هر فردی می تواند با به دست آوردن کمی تجربه از زندگی روزمره خود با آن ملاقات کند. 

منابع:
1- بیانات در دیدار هنرمندان و دست‌اندرکاران صداوسیما۱۳۸۹/۰۴/۱۲
2- صحیفه نور، جلد 10، صفحه 11
 

انتشار در ویِژه نامه تاریخ شفاهیراه


,
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۳ ، ۱۱:۵۱
سحر دانشور
امروزنوشت - مرتضی پاشایی و انتظار فرج

یکی از بچه ها می گفت یک سری پیام در واتساپ و... دریافت کرده ام با این مضمون که کاش این همه جمعیتی که به بدرقه مرحوم مرتضی پاشایی رفته اند کمی هم منتظر ظهور حجت بودند و امام زمان غریب است و وا اسلاما و...! فکری شدم که خب یعنی چه؟ یعنی این همه آدمی که رفته اند تشییع جنازه مرحوم پاشایی نمی توانند منتظر ظهور حجت باشند و مگر حضور در تشییع جنازه یک خواننده_ ی وطنی، آن هم نه خواننده آن ور آبی و منافق و فلان و فلان و... بلکه کسی که در این مرز و بوم زندگی می کرده، مسلمان بوده و حتی تر به تصریح و تاکید خانواده اش پایبند نظام و علاقه مند به اهل البیت بوده است_ منافاتی دارد با ظهور حضرت حجت و..؟

به نظرم ربط دادن این مسائل به هم و ایجاد تصویری مبتنی بر متضاد بودن آنها با یکدیگر، نه تنها کار درستی نباشد که به شدت هم اشتباه است. علاقه مردم به یک خواننده پاپ به معنای بی علاقگی آنها به دین و امام زمان و امام حسین و.. نیست. نشان به نشان حضور پررنگ همین مردم در مراسم های محرم و عزاداری سرور و سالار شهیدان با هر طرز فکر و سلیقه ای. نشان به نشان حضور پررنگ همین مردم در مراسم های تشییع جنازه چهره های مذهبی و سیاسی. بنابراین گمان نکنم تقابلی میانشان وجود داشته باشد.

از سوی دیگر باید گفت همه مردم یکسان فکر نمی کنند، یکجور زندگی نمی کنند و یک مدل علاقه ندارند. دقیق تر که بگویم این می شود که همه مردم خواسته ها و علائق ویژه ی بچه حزب الهی ها را ندارند. به طور مثال اگر عده ای از حزب الهی ها شنیدن موسیقی(از نوع مجاز یا غیرمجازش) را صلاح نمی دانند، نباید انتظار داشته باشند همه مردم اینطور فکر کرده و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی جلوی تولید هر نوع موسیقی را بگیرد. جامعه از مردمی متفاوت با علائقی مختلف تشکیل شده که حکومت اسلامی باید در چهارچوب قانون الهی به وضع قانون برای اداره آنها بپردازد.(البته این به معنای تائید هرنوع رفتار و علاقه خارج از محدوده هم نیست بلکه محدوده ما همان خطوط قرمز دین است.)

می خواهم بگویم این تقابل سازی ها نه به نفع نظام است و نه دین و نه مردم جامعه ما، بلکه تنها و تنها آبی است که به آسیاب دشمن می ریزیم. این برخوردها می تواند بسط دهنده همان دوگانه عزاداری دولتی و مردمی باشد که رسانه های بیگانه بر طبل آن می کوبند. در حالی که همان مردمی که در مراسم مرحوم پاشایی شرکت می کنند در مراسم آیت الله مهدوی کنی نیز حضور دارند. بالاخره همه آنها در این مرز و بوم زندگی می کنند. انکار شدنی هم نیست!

 


,,
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۳ ، ۰۶:۵۱
سحر دانشور
امروزنوشت - دیپلماسی فرو کردن میخ به رد پای دزد

چند روز پیش اخبار گزارشی از دیپلماسی دولت و لنگ کفش های کامرون و ظریف و دست دادن هایشان و دست های قفل ظریف حین مذاکره پخش کرد که به یاد حکایتی افتادم که بین ما خیلی معروفه:

روزی روزگاری در ایام ماضیه-که هنوز جهان و بشر اینقد متمدن نبود که با توپ و تانک و مسلسل و اسلحه به غارت بپردازد-یکی از دار و دسته های غارتگر که متعلق به منطقه ما بودند به کاروان بخت برگشته ای حمله می کنند. از آنجایی که کاروان بخت برگشته به قوم و محلی تعلق داشتند که به ترسو بودن معروفند-اگر کسی این حکایت را بداند می داند اشاره ام به کدام محل نزدیک به ماست- کنار می ایستند تا غارتگران شجاع به غارت اموالشان مشغول شوند. خلاصه اینکه پس از به تاراج رفتن همه اموال کاروان و دور شدن غارتگران محترم یکی از شجاع ترین جوانان کاروان میخ بزرگی را به دست گرفته و شروع می کند به تعقیب غارتگرها جهت انتقام. چند متر آنسوتر موفق می شود خودش را به ردپایی از غارتگرها برساند. جوان شجاع میخ بزرگ را محکم و با ضربه ای سنگین به ردپای غارتگرها زده و در زمین فرو می کند. پس از آن فریاد می زند که: موفق شدم! چنان دماری از روزگارشان درآوردم که دیگر هوس دزدی به سرشان نزند؛ میخ وسط ردپایشان نشست.

حالا شده حکایت رسانه ملی ما و نگاهش به دیپلماسی جناب ظریف. در حالیکه تحریم ها چاق تر می شوند و جناب کامرون توهین می کند و مذاکرات هرچه خنده دارتر پیش می رود، تلویزیون گزارشی می دهد تحت عنوان دیپلماسی عزتمندانه جناب ظریف و می گوید در گفتگوی رئیس جمهور با کامرون، کامرون پایش را روی آن یکی پایش انداخته بود و ظریف در پاسخ به این حرکت پای خودش را روی آن یکی پایش انداخت و از عزت ملی ما دفاع کرد. یا رئیس جمهور فرانسه وقت دست دادن با دکتر روحانی دستش زیادی کشیده بود و این یعنی قدرت جاذبه ایران و وقت مذاکرات دست های ظریف قفل است و این یعنی دیوار آهنین و...!

قبول که هر حرکتی در دیپلماسی بین الملل حاوی رمزها و پیام های مهمی است ولی نه اینقدر که ما همه چیز را بدهیم برود و بعد با فرو کردن یک میخ به جای پای طرف بگوئیم عزتمان حفظ شد! به نظرم صداوسیما دیگر شورش را درآورده.

بی ربط نوشت: ز احمد تا احد یک میم فرق است/جهان جمله در این یک میم غرق است

آیت‌الله مجتهدی در توصیه‌ای به طلاب و منبری‌های جوان می‌گفت: به اسماء مبارکه باید احترام گذاشت. میرزا ابوالقاسم یزدی(رحمه الله) کیسه ای به همراه داشتند و هر وقت در کوچه و بازار ورقی را که اسماء مبارکه روی آن بود می‌دیدند بر می‌داشتند و در کیسه می‌اندختند و حتی در منزل جستجو می‌کرد اسماء جلاله و اسماء مبارکه اهل بیت(علیهم السلام) را جدا می گذاشتند.

چه بسا که احترام و تجلیل از یک اسم، باعث برکات و توفیقات زیادی شود. کسانی که اسماء مبارکه را با احترام ذکر نمی کنند، منبرشان نور ندارد.

شخصی به واعظی گفته بود بگو: حضرت علی اکبر علیه السلام نگو علی اکبر. بعضی که روضه می خوانند رعایت ادب را نمی کنند و می گویند: «زینب بیچاره» ،بلکه بیچاره خود اوست که حرمت بزرگان و مقربان درگاه الهی را حفظ نمی کند.
وقتی «نظّام رشتی» می خواستند اسم حضرت زینب(سلام الله علیها) را ببرند با صدایی رسا و قوی می گفتند: عقیله ی بنی هاشم، دُخت کبرایِ امیرالمؤمنین، مجلله بی بی، زینب کبری علیهاالسلام.
وقتی اسم ائمه اطهار (علیهم السلام) را می نویسی (ع) یا (ص) ننویس بلکه کاملا «علیه السلام» یا «صلی الله علیه و آله و سلم» را بنویس.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۳ ، ۰۶:۳۲
سحر دانشور
امروزنوشت - چالش کتابخوانی

مثل اینکه عصر جدید کلا عصر چالش است و تا این چالش نباشد کسی دست به کاری نمی زند! حالا چه خیر باشد و چه شر. مثلا چالشی باید باشد به اسم داعش تا آمریکا اداهای همیشگی اش را دربیاورد و اصلا کیست که نداند اداهای آمریکا کلا چالشی اند، یا باید چالشی باشد به اسم... که مومنین و مومنات به خدا و پیغمبر فکر کنند و تزکیه کنند و تصفیه داشته باشند! (عطف به آخرین صحبت ها با زنان سرزمین من عزیز!) یا هم چالشی باشد به اسم آب و یخ که خلق الله دست یک عده مریض را بگیرند حالا هم که یک چالشی درست شده که آدم را وادار می کند به کتاب خواندن. که آدم باید یک کتاب به دوستی هدیه کند و پنج دوست را به کتاب خواندن دعوت کند. حالا سوال این است که فصل الخطاب این چالش کجاست که سوال های چالشی ها را جواب بدهد، مثلا اینکه من همین دو روز پیش یکی از کتاب های خیلی محبوبم را هدیه کردم، می شود این هدیه را جز چالش حساب کنیم؟ نظر به اینکه مراسم اهدای کتاب بعد از ارسال دعوتنامه برگزار شد و خب اینکه دعوتنامه را ندیدم دلیل کافی برای نپذیرفتن هدیه ام نیست سوال پررنگ تر و چالشی تر می شود! سوال بعد این است که آدم می تواند کتاب را به خودش هدیه بدهد؟ خب چه اشکالی دارد مثلا؟ و اینکه آیا امتحانی هم برگزار می شود از کتاب های خوانده شده؟

با تمام این سوال ها باز این چالش کتابخوانی خیلی بهتر از چالش های شری است که این روزها مدام دامن آدم را می گیرند. کلا اگر کمی دقت کنیم کلی چالش می بینیم به خدا! خدا به خیر کند ته این قرن چالشی را کلا. حالا در پی همه آن چالش هازنان سرزمین منعزیز لطف کرده و من را به این چالش فراخوانده با یک کتاب هزار صفحه ای که همین اسمش برای گرد شدن چشم و جذب شدن آدم کافی است دیگر کتابجریان های بزرگ در تاریخ اندیشه غربی؛ لوفان بومر. فکری ام چالش های من عجب چالش های بزرگ و قطور و دهن پرکنی هستند جدا! حالا من هم پنج نفر را به این چالش فرامی خوانم قربه الی الله!

بهابراهیم حدید عزیزضمن تاکید مجدد بر خدای چیزهای کوچک(آرونداتی روی)، همنام (جومپالاهیری) و خداحافظ گاری کوپر(رومن گاری) پیشنهاد می شود خواندنیازده جلد مقالات هم اندیشی های هنرچاپ فرهنگستان هنر. به پیوست دیدن فیلم آناکارنینا هم پیشنهاد می شود، ضمن اینکه خودت دلیل این تاکیدات را بهتر می دانی!!!

بهالست عزیزضمن تاکید بر روشنفکران و شکست در پیامبری(ایوا اتزیونی هالوی) و تشکل دهه پیشرفت(محمدصادق شهبازی) پیشنهاد می شود خواندنتحلیل هویت علم دینی و علم مدرناثر محمدرضا خاکی قراملکی.

بهزرنوشت عزیزپیشنهاد می شود خواندندفترچه ممنوعاثر آلبادسس پدس.

بهطهورای عزیزپیشنهاد می شود خواندنتفسیر انسان به انساناثر حضرت آیت الله جوادی آملی.

بهروبه راهعزیزضمن اعتراف به اینکه می دانم سر بسیار شلوغی دارد پیشنهاد می شود خواندنروانکاوی فرهنگ عامهاثر بری ریچاردز.

به همه دوستان عزیزی که این سطور را می خوانند هم پیشنهاد می شود گره خوردن با همه آثار دوست داشتنی همیشه استاد عزیز مرحوم علی صفایی حائری.

پ.ن: من مثل بقیه نیستم که خواندن کتاب ها را بدون کنترل رها کنم، من امتحان می گیرم، کتبی! و تازه باید کنفرانس هم بدید و مقاله هم بنویسید. بالاخص ابراهیم حدید حواسش باشد. خود دانید به هر حال!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۳ ، ۰۵:۵۶
سحر دانشور
امروزنوشت - جاعل علمی

دوست الهه ی ماست. پنج تا از این دانشگاه های خیلی معتبر کشور برای مصاحبه ی دکتری دعوتش کرده اند. وقتی روزمه ی علمی اش را رو می کند اساتید و مصاحبه گرها با بهت و حیرت به سوابق علمی و سنش خیره می شوند. سن خانم مهندس با این همه سابقه ی درخشان تدریس و تحقیق و آموزش و این تعداد مقاله ی ثبت شده اصلا نمی خواند! وقتی یکی از مقالات منتشر شده اش را موضوع سوال قرار می دهند خانم مهندسِ امروز و خانم دکتر آینده می ماند و بالاخره با هر بدبختی شده جواب دست و پاشکسته ای همراه با عذر و تقصیر که این بخش را من کار نکرده ام و همکار علمی ام که همان برادر بزرگترم است کار کرده و... جور می کند.

برادرش آقای دکتر است، صاحبِ نامی که در همه ی مقالات کنار نامش نشسته است، هیئت علمی یکی از دانشگاه های کشور! همه ی این مدارک را او برایش جور کرده، مدرک جعلیn ساعت تدریس در فلان دانشگاه کشور، مدرک جعلی n ساعت تحقیق در فلان موسسه تحقیقاتی و ثبتِ نام خانم مهندس در کنار نام خودش بالای تمام مقالاتی که خودش نوشته! نه ببخشید جعل کرده.

خانم مهندس با قهقهه می گوید برادرم از بچگی عاشق جعل سند بوده و همیشه هم همین را می گفته و می گوید. حالا جاعل سند نشده ولی کارش شده جعل مقاله! از این متن و آن متن می کشد و کنار هم ردیف می کند و بدون اینکه بداند آن تو چه خبر است یا حوصله کند کمی روی مطالبی که ردیف کرده تامل کند، ظرف کمتر از چند ساعت خودش را صاحب یک مقاله ی علمی جا می زند و بقیه هم منتشر می کنند. بعضی وقت ها هم نام این و آن را در ازای مبلغی پول توی مقالاتش می آورد.

 منبع درآمدی است برای خودش این جعل علم، به نظرم گوی سبقت را از جعل سند هم ربوده. فکری ام اگر قرار باشد قیافه ی یکی از این جاعلین علمی را توی فیلم ها بیاورند چه شکلی تصویرشان می کنند. توی فیلم های قاچاقچی ای که قبل ترها پخش می کردند جاعلین سند را با قیافه هایی خاص توی یک زیرزمین که دیوارهایش آجری بود و تاریک بود و سرد و نمور به نظر می رسید تصویر می کردند، حالا به گمانم باید به دانشگاه ها و اتاق های دانشجوها و اساتید بروند برای تصویر کردنشان!

خلاصه که علم برای این خواهر و برادر تفریحی بیش نیست، می نشینند و برای همه ی دوستان و آشنایان، از این همه زرنگ بازی علمی شان حرف می زنند و حال می کنند با خودشان و هوششان! البته به گمانم اینها مشتی هستند نمونه خروار که مجامع امروز علمی را سند زده اند به نام خودشان. حالا هی بیا و این وسط از تولید علم و جنبش نرم افزاری بگو! اصلا تولید علم کیلویی چند؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۳ ، ۰۷:۲۰
سحر دانشور
امروزنوشت - بازیِ واقعیت

این روزها وقتی به صفحه ی تلویزیون نگاه می کنم و با گوش های خودم می شنوم که ظرف یک مدت کوتاه این همه آدم کشته شدند و آن همه آدم زخمی و آن همه آواره، شک می کنم دنیایی که در آنم واقعی باشد. بعد فکر می کنم نکند این هم یکی از آن بازی هایی باشد که تویش ظرف یک دقیقه چندین نفر را می کشی و میروی مرحله ی بعد یا هم یکی از هزاران فیلمی است که تویشان مثل آب خوردن آدم می کشند. اصلا به نظرم آدم هرچقدر هم که وحشی بشود و جنون اسرائیلی را رد کند، نمی تواند به این راحتی آدم بکشد، آن هم اینطوری! این کار فقط از آدم مجازی های بازی ها و فیلم ها برمی آید.

به خودم که می آیم می بینم گم شده ام روی مرز بازی و واقعیت؛ بعد فکر می کنم اصلا پیشروی ماشین آدم کشی اسرائیل و همپالکی هایش به همین گم شدن روی مرز بازی و واقعیت است! جایی که آنقدر این بازی ها و فیلم ها را به خوردمان می دهند که وسط بازی ها وفیلم های بکش بکش توهم واقعیت می زنیم و وسط بکش بکش های واقعی توهم بازی! دنیای واقعا عجیبی است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۳ ، ۰۷:۱۶
سحر دانشور