امروزنوشت

پراکنده نویسی های یک سحر همیشه دانشور

امروزنوشت

پراکنده نویسی های یک سحر همیشه دانشور

امروزنوشت

ای مالک من، من ملک توام، در ملک توام، قائم به توام، جز تو مرا یار و پناهی نبود.

به حضرت مادر:
اهل دل چون نامه انشا می کنند
ابتدا با نام زهرا می کنند

به امام دل ها و آقای جان ها:
دشمن بداند ما موج خروشانیم
زائیده بحریم فرزند طوفانیم
در سنگر اسلام بگذشته از جانیم
بازو به بازو صف به صف ما آهنین چنگیم
سنگر به سنگر جان به کف آماده جنگیم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
امروزنوشت - ...منهای پدر                                                  به بهانه‌ی پخش سریال «راه طولانی»

از خواهرم می‌خواهم جذاب‌ترین پدر تلویزیونی -یعنی پدری که در ذهنش ماندگار شده است- را برایم نام ببرد. بعد از مدت زیادی فکر کردن، حرفی برای گفتن ندارد!

«چه روز خوبی! من و مامان و امرسان!»
این جمله، چند سال پیش آگهی تبلیغاتی یخچال‌فریزر امرسان بود که از تلویزیون پخش می‌شد؛ درحالی‌که هیچ سؤالی را با محتوای «پدر این خانواده‌ی خوشبخت کجاست» ایجاد نمی‌کرد.

دقتی کوتاه به سریال‌ها و فیلم‌های تلویزیونی هم حاکی از سؤال‌هایی است که یا فراموش می‌شوند و یا در انبوهی از لایه‌های عادت، گم؛ سؤال‌هایی از قبیل: این پدر چرا این شکلی است؟ و یا چرا هیچ کدام از این پدرها شبیه پدر و پدربزرگ من و دوستم و همسایه‌ام نیستند؟

بازنمایی چهره‌ای خاص از پدر در فیلم‌ها و سریال‌ها و آگهی‌های بازرگانی طی سال‌های اخیر، یکی از مسائلی است که همواره اصحاب رسانه درباره‌ی آن غفلت کرده‌اند؛ حال آن‌که چهره‌ی پدر نمایشی و غفلت رایج در قبال آن، قادر است ضرباتی عمیق و کاری بر پیکره‌ی خانواده‌ها وارد آورد.

برخلاف نقش مهم، فعال و اثربخشی که پدران در خانواده بر عهده دارند، سریال‌ها و آگهی‌های بازرگانی، پدران را موجوداتی کم‌عمق، خنثی، و بی‌اثر نشان می‌دهند و در جهت تنزل جایگاه پدری می‌کوشند.

چهره‌های رایج پدران در سیما را می‌توان به چند دسته‌ی ثابت و مشخص تقسیم‌بندی کرد:

۱- پدرانی که قادر به برقراری ارتباط با فرزندان خود نیستند، از درک آن‌ها عاجزند و همواره با فرزندان (به‌ویژه فرزندان پسر) خود درگیر هستند. کم‌سوادی، ناتوانی در درک مناسبات زمانه‌ی جدید، تعلق به طبقه‌ی ضعیف جامعه از لحاظ مالی، و داشتن گرایش‌های مذهبی و بعضا متعصب بودن را می‌توان از ویژگی‌های این پدران نمایشی دانست. مادران این خانواده‌ها نیز عموما نقش میانجی را در درگیری‌های فرزند و پدر بر عهده دارند. این پدرها که به‌شدت خشن نشان داده می‌شوند، محبت پدرانه ندارند و گویی تنها نامشان در شناسنامه، پدر است.

۲- پدرانی بدون هرگونه اختیار و قدرت انتخاب. این دسته از مردها که محبوب‌ترین تیپ کارگردانان سینما و تلویزیون محسوب می‌شوند، تمام وجود خود را تسلیم همسران خود کرده و در هیچ مسئله‌ای عملکرد خاصی از خود بروز نمی‌دهند. ترس از همسر و انتقال این ترس به فرزندان، مسخره شدن از سوی دوستان و آشنایان، بی‌دست‌وپا بودن و نداشتن اعتماد به نفس، از بارزترین ویژگی‌های این گروه مردان نمایشی است. در حقیقت آن‌ها به گربه‌ای بی‌پناه می‌مانند که با پُخی از جانب همسر دیوصفت خود، دو متر به هوا می‌پرند! با توجه به رواج این چهره میان سریال‌های طنز، بیش‌ترین موجبات خنده‌ی مخاطب را همین دسته از مردان فراهم می‌آورند. این مردها عموما از طبقه‌ی متوسط شهری برمی‌خیزند.

۳- پدران و مردهای خوش‌گذران، عیاش و فراری از خانه، تصویر دیگری است که سریال‌ها و فیلم‌ها از مردان این مرز و بوم به‌نمایش می‌گذارند. این مردان که باز هم عموما از طبقه‌ی متوسط شهری هستند، کم‌ترین تعلق خاطری به خانواده و همسر خویش ندارند، به‌صورت مداوم به همسر خود دروغ می‌گویند، علاقه‌مند به محافل غیرخانوادگی و مجردی هستند، همواره از ازدواج خود ابراز پشیمانی کرده، این تفکر را نیز به فرزند منتقل می‌کنند.

البته می‌توان به این سه دسته، دسته‌ی جدیدی از پدران را نیز افزود: پدران بی‌دست‌وپا؛ یعنی مردانی که نمونه‌اش را در سریال در حال پخش «راه طولانی» می‌بینیم. این نوع پدرها که تصویری جدید از تصورات فیلم‌سازان متعهد (!) ما هستند، پدران را موجوداتی بدون تشخیص و تمییز به‌نمایش می‌کشند.

این پدران که بی‌دست‌وپایی خود را به علاقه به فرزند توجیه می‌کنند، عجیب‌ترین نمونه‌ی پدران نمایشی‌اند؛ چه این‌که تمام اختیارات و توانمندی‌های خود را در مقابل فرزندانی زیاده‌خواه و بی‌ادب، از دست داده و با آن‌ها در امیال غیرمنطقی‌شان همراهی می‌کنند و به نصایح زنی که خنثی و بی‌اثر است هم توجهی نمی‌کنند. رفتار غیرمعقول ایشان در زمان تربیت فرزند، به حرکات فعلی فرزندانشان منجر شده و چون آن‌ها توانمندی مدیریت ندارند، به اجبار با آن‌ها کنار می‌آیند.

با نگاهی کوتاه به سریال‌های شاخص دهه‌ی پیش، می‌توان پدرانی یافت که تفاوت عمده‌ای با پدران این روزها داشتند؛ پدرانی که در یک خانواده‌ی گسترده زندگی می‌کردند و کارگردانان، آن‌ها را چهره‌هایی مستبد و خودمحور به‌تصویر می‌کشیدند. سریال‌های شاخصی چون «پدرسالار» و «کهنه‌سوار» را می‌توان جزو این دسته به‌‌شمار آورد. (البته می‌توان نمونه‌‌های کوچکی از این دست پدران را نیز در سریال‌های همین دهه یافت. سریال «ستایش» و «ساعت شنی» نیز از این دسته‌اند.) شاید بتوان افراط رسانه‌ی ملی در نمایش پدران مستبد را علتِ به‌وجود آمدن این تصاویر خاص دانست.

نکته‌ی مهم، بی‌توجهی نسبت به آسیبی است که این تصاویر بر خانواده‌ها و طرز فکر جوانان و پدران آینده وارد می‌آورند. نقش کلیدی پدر در مدیریت خانواده و جایگاه ستون‌مانند وی نسبت به خیمه‌ای که «خانواده» نام دارد، همواره تأکید شده است. پدر به‌عنوان سمبل اقتدار در خانواده، نقش مهمی در تربیت روحی و روانی فرزندان دارد و رابطه‌ی او با هر یک از فرزندان دختر و پسر از اهمیت خاصی برخوردار است.

جایگاه الگومانند پدر برای فرزند پسر، او را برای ایفای نقش‌های آینده آماده می‌کند؛ به نحوی که طبق تحقیقات، پسران از ۳سالگی می‌کوشند رفتار خود را به پدر شبیه کنند. از سوی دیگر، دختران نیز مرد آرمانی خود را از طریق پدر شناسایی می‌کنند. تأثیر عاطفه و محبت پدر بر استغنای عاطفی دختر به حدی است که کارشناسان معتقدند دخترانی که از محبت پدری بی‌بهره‌اند، در جستجوی این محبت، راهی کوچه و بازار شده و آن محبت را در هر مرد دیگری جویا می‌شوند.

جایگاه رهبریِ پدر در خانواده نیز به او وجهه‌ای خاص می‌بخشد که قادر است فرزندان را با اعتماد به نفسی مضاعف رشد دهد. جایگاه پدر و وظایف مورد انتظار از مادر، قادرند در پدید آوردن خانواده‌ای سالم و پویا مؤثر واقع شوند.

با توجه به این نکات و تأثیر شگرف رسانه بر دیدگاه افراد جامعه، پدر تلویزیونی قادر است مناسبات جدی خانوادگی و نقش مهم پدر را در جامعه زیر سؤال برده و وظیفه‌ی تربیت و اداره‌ی خانواده را تنها بر عهده‌ی زنان به‌تصویر بکشد؛ حال آن‌که خانواده از پدر، مادر و فرزندان متشکل است، نه یکی بدون دیگران.


پ.ن: انتشار درمجله الکترونیکی چارقد

انعکاس درپایگاه تحلیلی خبری 598

انعکاس درپارسیس پرس


,,
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۱ ، ۰۹:۱۹
سحر دانشور
امروزنوشت - showخشم انقلابی در تلویزیون

               نگاهی معترضانه به تصویر اردوهای جهادی در رسانه ملی  

۱-سوم دبیرستان بودم که پدرم با خبر آمدن تعدادی از دانشجویان دانشگاه های تهران به روستاهای اطراف و حضور برخی از آنها در دبیرستان های شهرمان به خانه آمد.با تمام تلاشی که کردم هیچ تصوری از این حرکت در ذهنم ایجاد نشد، چرا که برایم مسبوق به سابقه نبود. دو سال طول کشید تا فهمیدم آن دختر که توی دبیرستان دیده بودم، جهادگری بود که با لباس دانشگاه و خودکار و قلم به همراه بیل و کلنگ پسرهای دانشجو که توی روستاها بودند و من ندیدمشان، آمده بودند تا در آزمون روزگار، وجودشان را به محک بگذارند. باز هم طول کشید تا بفهمم وجود آنها همان آرمانشان بود که به هیچ قیمتی حاضر به فروشش نبودند. آرمانشان هر چند قیمتی، فروشی نبود.

۲- «با شرکت در طرح هجرت (اردوهای جهادی) دنبال پیدا کردن خودم و وظیفه ام نسبت به انقلاب، مردم و حتی خودم می گردم.» این جمله را می توان از زبان بسیاری از شرکت کنندگان در اردوهای جهادی شنید. جوانانی که در اوج شور و شوق جوانی بعد از یک سال تحصیلی و کار و درس، تعطیلات و اوقات فراغت خود را در روستاهای دورافتاده و محروم با کارهای سخت و جانکاه می گذرانند و هدف خود را یافتن وظیفه نسبت به خود، انقلاب و مردم بیان می کنند.این یافتن لزوماً به معنای پیدا کردن گمشده ای خاص نیست، بلکه جستجو و یافتنی است از جنس استفهام انکاری که گوینده با وجود دانستن معنای مورد نظر و یا داشتن مقصود خاص، دست به سوال در آن رابطه می زند که منجر به تبیین و روشن شدن منظور مورد نظر فرد می شود. در حقیقت طرح های هجرت نسل سومی ها که شکلی بیرونی دارد و در سطح جامعه دیده می شود، لایه بیرونی انقلاب و تحولی درونی است که ریشه ای عمیق در تحول های معنوی که حول حالنا الی احسن الحال معرف آنهاست، دارد. این تحول ها فرد را نسبت به خود و جامعه آن چنان حساس کرده که در حرکتی جهادی ترک خانه و خانمان و خوشی می کند و در دل محرومیت ها سعی در پاک کردن این صحنه ها که چون لک هایی زشت بر چهره انقلاب خودنمایی می کنند، کرده و در عین حال از دل همان فقرهای مادی به غنایی معنوی برای خود که ریشه غنای مادی نیز هست، دست می یابد.
از دیگر سو نیز اردوهای جهادی با چنگ زدن به طناب مطمئن تحول خواهی دست به تربیت نسل هایی می زنند که قادرند با ترویج اندیشه های خود به ایجاد و حفظ سرمایه های انسانی مورد نظر امام و رهبری کمک کرده و با آزاد کردن پتانسیل جوانان مومن، الگویی جهانی و بین المللی برای دیگر جوامع ایجاد کنند؛ الگویی که با معیارهای خاصی چون روحیه دیگرخواهی و کمک رسانی به دیگران، انتقاد کارآمد و سازنده، آینده نگر بودن و تحول خواهی مبتنی بر احسن الحال شناخته می شوند. تربیت این دست نیروها و تقویت سرمایه های انسانی الهی است که کارآمدی نظام جمهوری اسلامی ایران هم در داخل و هم در خارج را به اثبات می رساند، چه اینکه ثبات هر جامعه ای منوط به ثبات نسل جوان و تربیت انسانی آنهاست.
نکته دیگر اردوهای جهادی ساماندهی و مدیریت خشم و انتقادهای موجود با اتکا بر الگوها و آرمان های انقلاب، امام و رهبری و حتی ترویج این انرژی مقدس در دل نظام است؛ یعنی ترویج الگوی نقد کارآمد همراه با عملکرد مستقیم و جهادی منتقد بدون واگذار کردن مسئولیت به دیگری و ناامیدی از خود؛ در این نگاه حرکت اصلاحی منتقد خود ضربه ای است شدید و انتقادی به مسئولان و فریادی است سازنده بر سر آنها بی آن که جنبه تخریبی به خود گرفته و یا منتقد را به ورطه سخن گفتن و تکرار سخنان و در نتیجه ناامیدی از تغییر بیندازد.این حرکت های اصلاحی با تکیه بر افکار امام و رهبری که درون خود حاوی لایه های عمیق تحول خواهی هستند به نقد شرایط موجود پرداخته و بدون نیاز به الگوها، نمونه ها و افکار خارجی، به روزآمد کردن خود مشغول می شوند و با حرکت هماهنگ با نیازها و خلاهای واقعی جامعه، الگوی نقد بومی بدور از شعار و ژست های روشنفکری را به وجود می آورند و در عین حال نمایانگر بنیان های ژرف، عمیق و الهی اندیشه های امام و مقام معظم رهبری و قابلیت آنها جهت ایجاد بسترهای مناسب برای نقدهای فرازمانی و بدون تاریخ مصرف در درون نظام هستند.

در یک کلام می توان اردوهای جهادی را مقوم نقد درون گفتمانی دانست؛ همچنین این اردوها با بالا بردن احساس مسئولیت پذیری فرد و درگیر کردن او با عمیق ترین لایه های مشکلات مردم و جامعه در تربیت مسئولانی توانمند و وظیفه شناس برای آینده جامعه موثر خواهند بود.
مسئله اساسی این خطوط، اما چشم های رسانه ملی است؛ اینکه تلویزیون با دوربین های خود از کدام منظر به نظاره این انقلاب های عظیم و پیوسته می نگرد و رها شدن پتانسیل های متراکم انسان انقلابی را به چه شکل منعکس می کند؟ آیا به مثابه چشمی انقلابی و تحول خواه فاصله جهادگران با خود و مخاطب را صفر می کند یا تنها پلی است معلق برای نمایش دادن و وصل کردن مخاطب به صحنه، که حرکات چند جوان است که حتی در اولین برخورد عجیب و غریب به نظر می آید؟ به بیان دیگر، فرق اردوهای جهادی و مسابقه فوتبال رئال و منچستر در تلویزیون چیست؟

می توان گفت بهترین قالب برای ارائه و انتقال تصویر اردوهای جهادی قالب مستند است که تلویزیون هم از همین قالب استفاده کرده و موفق هم عمل می کند؛ ولی نکته اساسی توقف تلویزیون در ارائهتصویراز اردوها و بستن چشم خود و در نتیجه مخاطب برحقیقتاردوهاست.مستندهای اردوهای جهادی با تمرکز بر ظاهر و پوسته بیرونی اردوها و ناتوانی از کشف حقایق ناب جاری در مغز این حرکات به پستال ها و تصاویری بی جان از جوانانی بدل شده اند که از زاویه دوربین به کاری غیر عادی که در ساحت جامعه امروز غریب و غیر معمول می نماید مشغول اند.اکتفای فیلمساز به انعکاس تصاویر بدون توجه به درونمای وقایع و روح جاری در اردوهای جهادی به آسیب جدی دیدن مستند منجر شده و اثر را به ظرفی خوش آب و رنگ ولی تهی از مظروف تبدیل می کند.

مهمترین نقاط ضعف مستندهای جهادی در ارائه حقیقت اردوها را می توان اینگونه برشمرد:

یکم:تنهایی و غربت رزمندگان دوره صلح

اولین نکته موجود در این مستندها غربت رزمندگان زمان صلح و دوره آیت الله خامنه ای است. این افراد که خود را رهرو بسیجی های 8 سال دفاع مقدس می دانند با ارائه گفتمان استمرار مبارزه با الگوگیری از نظر امام و مقام معظم رهبری مبنی بر عقیدتی بودن جنگ، خود را مبارزینی می دانند که هنوز در جنگند و با عوض شدن نوع مبارزه خاکریز و سنگرشان عوض شده است؛ یعنی در زمان صلح ظاهری به جنگ حقیقی مشغول اند، ولی در مستندهای نمایشی این افراد غریبه و عجیب می نمایند. می توان گفت غربت رزمندگان در مستندها نه ناشی از نگاه مردم جامعه بلکه حاصل نگاه فیلمسازی است که مشغول ضبط تصاویر مورد نظر خود و نه حوادث جاری در مقابل دوربین و در بطن واقعیت جامعه است. یعنی فیلمساز به جای اهتمام برای کشف حقیقت وقایع روبرو به حقنه کردن نگاه خود بر فیلم و جریان مستند که از نظرش عجیب و غیرمنطقی است، مشغول است و چون خود از فضایی دیگر که مسافتی نوری با مبارزه انسان انقلابی امروز دارد به جهادگر می نگرد، مخاطب را نیز در همین فاصله نگه می دارد.

دوم:مرگ و حذف ادبیات جهادی دوره صلح در مستندها

با ورود به دوره صلح و آشنایی با ابعاد این زمانه، رزمنده امروز برای پیگیری آرمان های انقلاب که تا به حال در شرایط جنگ سخت پیگیری می شده اند مجبور به اتخاذ و کشف روش ها و تاکتیک هایی است که در دوره صلح معنی می یابند. روش هایی که هدف شان تحقق همان آرمان ها در بستر جامعه امروز است.این روش ها که جنگ در زمان صلح نامیدشان بیراه هم نیست دارای ابعادی هستند منحصر به خود و حتی جالب و خلاقانه. یکی از نمودهای این نوع مبارزه و تلاش را می توان در اردوهای جهادی دید و یافت، آنجا که جوان برای انتقاد سازنده و اعلام اعتراض و خشم خود و نسلش دست به کار شده و وارد میدان می شود.عدم شناخت صحیح فیلمساز و حتی دیگر هنرمندان از این فضا موجب پنهان ماندن حقیقت اردوها و نگاه اعتراضی و انقلابی جوان مسلمان و شکل نگرفتن ادبیات و الفبای جهاد در زمان صلح در بطن سینما و دیگر هنرها و در نتیجه عدم حفظ و انتقال آنها به مخاطب امروزی و حتی مخاطبان آینده می شود.

سوم:مغفول ماندن ویژگی های رزمنده زمان صلح

با غفلت فیلمسازان جهادی از ابعاد روشن اردوها، روحیات و لایه های درونی افکار و نوع بینش و روش و مشی انسان انقلابی زمان صلح از دید آنها ناپدید شده و کشف روحیات آنها به مثابه انسانی معرفتی ناممکن می شود. چه اینکه این جوان در حالیکه جنگ را پایان یافته و مبارزه را مستمر می داند با تمرین و تلقین روحیات جهادی و سعی در حفظ آنها در زمان غلبه نفسانیات و سرگرمی ها و آرامش، با مشغول بودن به سخت ترین نوع جهاد، دارای حالات و روحیاتی است خاص و معنوی و در عین حال پیچیده که در صورت واکاوی زیباترین صحنه ها را در دل هستی به نمایش می گذارند.

چهارم:نگاه غیر فطری به مخاطب و جهادگر

فیلمسازان مستندهای جهادی با فراموش کردن مخاطبان خود و جایگاه و بینش آنها نسبت به نظام، ولایت فقیه و جهادگران انقلابی به ضبط تصاویری مشغول می شوند که با دلمشغولی ها و آرمان های مردم فاصله ای عمیق دارند، چه اینکه جوانان جهادگر همگی از دل خانواده هایی بلند شده اند که نگاهشان به انقلاب و نظام و رهبری نگاهی الهی و فطری است و التزام آنها به این اصول مسئله ای است عقیدتی و ایمانی؛ این است که فیلم ساز جهادی بدون درک صحیح این نکته مهم در ارائه حقیقت اردوها با مشکل مواجه خواهد شد. روشن است که در صورت فطری دانستن حقیقت اردوها و نیز فطری دانستن نگاه مخاطب انقلابی، این فیلم ها و زاویه تولید آنها نسبت به وضعیت موجود چرخشی عظیم خواهند یافت. یعنی مشکل فیلمسازان ما نگاه غیر فطری به اردوها و نیز مخاطبان است که به ایجاد تحریفی عمیق در دل این مستندها منجر می شود.

پنجم:حذف حقیقت واحد جاری در جهاد و دفاع مقدس

قطع ارتباط حقیقی و پیوند درونی اردوهای جهادی با دفاع مقدس 8 ساله و جنگ نرم 22 ساله و ناتوانی در انتقال حقیقت آنها دیگر ایراد مستندهای جهادی است. مستندسازان جهادی با منفک دانستن این اردوها از حقیقت جهاد که در دفاع مقدس 8 ساله به صورت سخت و در جنگ 22 ساله به صورت نرم جریان داشت و دارد از انتقال حقیقت جاری و کل به هم پیوسته این حقیقت واحد در اردوها و جامعه انقلابی ایران عاجز مانده اند. نگاه پازلی در بطن انقلاب که همچون امام و رهبری و شهید آوینی مبارزه را فراتر از 8 سال جنگ می دانند قادر است این اجزای متعدد و پراکنده را در کنار هم دیده و حقیقت آنها را کشف کرده و سپس در سینمای حقیقی خود منعکس کند. حال آنکه این مستندها بدون انتقال روح حاکم بر جریانات جهادی که در مسیر دفاع مقدس 8 ساله و به صورت نرم جریان دارند، به ارائه تصاویری عاری از حقیقت و پیام خاص انقلاب که همان خودسازی برای دیگر سازی است، مشغول اند.فیلمسازان جهادی نه جهادگرانی دلبسته انقلاب و حقیقت که فیلمسازانی اند در خدمت دوربین و هنر خود، از این روست که درک اتفاقات روبروی دوربین از عهده آنها و دوربین شان خارج است. این فیلمسازان همانطور که به ساخت مستندی در رابطه با فوتبال مشغول می شوند، به سراغ جهادگران می روند و درست مانند قصه دیگر مستندها که با وجود جریان داشتن در دل واقعیت، نشات گرفته از ذهن فیلم ساز است به ضبط تصاویر مورد نظر خود از اردوها دست می زنند. اینجاست که پیام منتقل شده نه حقیقت اردوها که قصه مورد نظر فیلمساز است، قصه ای که به اثری خنثی تبدیل شده و نهایت آن show و نمایشی است زیبا از اردوها در حالی که از جهادگران و رزمندگان زمان صلح در آن خبری نیست.


انتشار درخبرگزاری دانشجو

 


,,,
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۰ ، ۱۷:۴۴
سحر دانشور
امروزنوشت - تولد یک پروانه

                 کالبد شکافی فرهنگی شکست هدایتخواه در انتخابات

۱-آیا ستار هدایتخواه بازنده میدان بود؟ بسیاری در پاسخ این سوال سر خود را تکان می دهند که بله هدایتخواه شکست خورد. اما بسیاری دیگر که مایه هایی از ژرف اندیشی را با خود به همراه دارند در حالیکه به قله های فتح نشده جبهه حزب الله و امت حزب الله می نگرند ابرو به نشانه تامل در هم کشیده و توانایی های خود و توان ستار هدایتخواه را در کفه ترازو نهاده و در مقابل خلاهای موجود به وزن می کشند؛ و این یعنی بازی ادامه دارد. به عبارت دیگر در این عرصه و در تمامی عرصه ها ما یا پیروزیم و یا تجربه می اندوزیم و شکست نه در قاموس ماست و نه در قاموس مردم ما؛ چه اینکه عطش اگر عطش خدمت باشد رفع نشدنی است، حتی با آب زمزم. اما چه شد که عرصه خدمت هدایتخواه عوض شد یا چرا هدایتخواه انتخاب مردم نبود؟ شکل دیگر طرح این سوال اینگونه است: ما برای انتخاب مجدد هدایتخواه چه کردیم؟

انکار بیمار بودن فرآیند انتخابات که مظهر و تجلی حضور سالم و درست مردم در عرصه سیاسی کشور است، در این استان کار مشکلی به نظر می رسد؛ چه اینکه با گذشت بیش از سی سال از انقلاب، مردم این خطه هنوز قبیله ای و طایفه ای رای می دهند که خدشه ای عمیق به حضور صحیح مردم در این عرصه وارد می کند و یکی از مهمترین نتایج این نحوه حضور، به مجلس رفتن کسانی است که در بهارستان ضعیف عمل می کنند. از دیگر سوی مطالبات مقطعی و کوتاه مدت و البته محدود عده کثیری از مردم در این استان و داشتن انتظارات و توقعاتی خاص از نمایندگان که گاه حتی در حیطه وظایف نماینده مجلس هم نیستند، نقشی تعیین کننده در انتخاب مردم کهگیلویه و بویراحمد دارد. این دو ضلع مهم و تاثیرگذار همواره نقشی تعیین کننده در انتخاب های صورت گرفته در این استان داشتند. اما پاسخ سوال پیشین را باید در همین نکات جست. به دیگر سخن ضعف حامیان هدایتخواه که خود را شاگردان معنوی او نیز می دانند در تقویت فکری اقشار مختلف جامعه، و نیز ورود پیدا نکردن به عرصه حل چالش های مهم فرهنگی استان یکی از عوامل عقبگرد در انتخاب در میان مردم ماست. نکته اینکه برخی جوانان حامی هدایتخواه علت شکست او را نامردی فلان طایفه و بهمان قشر می دانند و این نشان از ضعف ایشان در درک مناسبات جدید ملی و حتی اتقلاب دارد. آیا با گذشت بیش از 8 سال نباید قدم هایی کوچک جهت حذف اینگونه ملاک ها برای انتخاب و رای برمی داشتیم؟ نگارنده معتقد نیست که ظرف این مدت کوتاه معضلاتی اینچنین حل می شوند، ولی در صورت ورود به این عرصه شاید این تیم تا به حال 8 سال جلو می بود. ورود پیدا نکردن جامعه حزب الله به عرصه مطالبات مردمی و تلاش برای ارتقا سطح خواسته های مردم نیز ضعف دیگر این گروه و دسته بود و البته هست. شاید بتوان عوامل دیگری را در کنار این عوامل برشمرد اما نکته اساسی بینش و مطالبات مردم است که در نتیجه آن سرنوشت یک استان تغییر می کند.

۲-انتخاب زاویه درست برای نگریستن به یک واقعه و بررسی آن از مهمترین عوامل مثبت یا منفی شدن آن واقعه در اجتماع است. در حقیقت شطرنج باز خوب کسی است که تمام حرکات را از پیش بداند و برایش برنامه داشته باشد. آیا ستار هدایتخواه بازنده میدان بود؟ تکرار این سوال نه تنها لازم بلکه واجب هم بود که صریح می گویم ستار هدایتخواه بازنده این میدان نبود؛ او در صورتی بازنده است که با چشم های یک بازنده واقعه را دید بزند. در حقیقت گذشت زمان و اقداماتی که او و حامیانش اتخاذ می کنند تعیین کننده برد یا باخت اوست.( هرچند خدمت برد و باخت ندارد، عرصه خدمت است که عوض می شود ) اولین قدم این تیم برای بقا در حیات سیاسی استان احیای خود در حیات فرهنگی است. این تیم با تمرکز در عرصه رشد فکری و فرهنگی مردم استان و زنده کردن گفتمان انقلاب اسلامی در مقابل نگاه قبیله ای می تواند نقش آفرینی خود را در آینده استان و کشور تضمین کند. با احیای گفتمان انقلاب اسلامی و مطالبات و آرمانهای امام و رهبری مطالبات مقطعی قاطبه مردم تغییر شکل داده و در مطالبات متعالی هضم و حل می شوند. کادرسازی و نیروسازی در عرصه فرهنگ انقلاب اسلامی و برنامه ریزی بلند مدت برای نیروهای حاضر در این عرصه می تواند اهتمام دیگر هدایتخواه و حامیانش باشد. تربیت و آماده سازی نیروهای دیگری که قادرند در عرصه های مدیریت های خرد و کلان استانی و ملی نقش آفرینی کنند، عرصه را از نیروهای قوی پرکرده و انتخاب های مردم را از حالت بد و بدتر خارج می کند که این مسئله مستلزم عدم تمرکز صرف بر ستار هدایتخواه و فکر کردن و میدان دادن به نیروهای دیگری است که می توانند عرصه های فرهنگی و سیاسی را به جوش و خروش وادارند. دوری از کانونهای ثروت و قدرت و وصل شدن به جوانان حزب الهی می تواند آینده سیاسی و فرهنگی این گروه را تضمین کند. برنامه های بلند مدت از دوره های تامل در خویشتن و فرونشستن است که سربرمی آورند و این دوره می تواند دوره تامل باشد. در حقیقت این عدم انتخاب با مدیریتی صحیح می تواند فرصتی برای واکاوی عملکرد گذشته هدایتخواه و حامیانش باشد و نیز فرصتی برای رشد در آینده؛ تا بلکه با نگاهی صحیح تولد یک پروانه را از این شکست شیرین شاهد باشیم.


 انتشار درسایت مردم استان کهگیلویه و بویراحمد

 

 


,,
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۰ ، ۰۵:۰۳
سحر دانشور