امروزنوشت

پراکنده نویسی های یک سحر همیشه دانشور

امروزنوشت

پراکنده نویسی های یک سحر همیشه دانشور

امروزنوشت

ای مالک من، من ملک توام، در ملک توام، قائم به توام، جز تو مرا یار و پناهی نبود.

به حضرت مادر:
اهل دل چون نامه انشا می کنند
ابتدا با نام زهرا می کنند

به امام دل ها و آقای جان ها:
دشمن بداند ما موج خروشانیم
زائیده بحریم فرزند طوفانیم
در سنگر اسلام بگذشته از جانیم
بازو به بازو صف به صف ما آهنین چنگیم
سنگر به سنگر جان به کف آماده جنگیم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
امروزنوشت - پیروزی شیخ حسن روحانی سند پیروزی ماست

                                                           بازی اشکنک نداشت

یکم- 22 خرداد 1384: صندوقها آرا را در آغوش می گیرند و باز پس دادنشان یعنی شمارش نوشته ها و رویت کردن آنچه که در ذهن ملت می گذرد و بیرون آمدن نام یک نفر! جمهور مردم کسی را برگزیده که به مذاق برخی ها خوش نمی آید و این بهانه ای است برای بنا نهادن خشت اول دیواری که کج است پس تا ثریا کج می رود.

قمار می کنند با هرآنچه که دارند و نشان می دهند تنها سیاست باز نیستند که قمار بازی می تواند روی دیگر سیاست بازی باشد. هرجا که بازی است بیهودگی هم هست و سیاست بازان قماربازان قهاری هم می شوند، این است که بازی در می آورند که زندگی و مردم و جمهوریت برایشان بازی ای بیش نیست. اما میز قمار رقیب می خواهد و رقیبی نیست، پس با خودشان قمار می کنند و چون زنگیان مست هل من مبارز می طلبند و با هر آشوب فریاد می زنند بازی اشکنک داره سر شکستنک داره! همه چیز برایشان بازی است و بازی برد و باخت دارد و آنها علی رغم بازی گریشان قواعد را نمی دانند.

با رقیب که می بازند «ت ق ل ب» بهانه می شود اما باخت بی رقیبشان بر سر میز قمار توجیهی ندارد؛ زده اند و شکسته اند و هزینه کرده اند و هزینه ساخته اند و آبرو را ریخته اند و دیگر هیچ.

بزرگان می دانند از یک بازی ناجوانمردانه تنها انگ ها و برچسب ها باقی می ماند و زخم های بی بهبود. عده ای دروغگو و دیکتاتور و دشمن مردم و دزد و هزار و یک چیز دیگر می شوند و آبرویشان حراج می شود؛ اما مردم تماشاگران خوبی اند و نجیب و آرام. فهم بازی گران برایشان آسان است و «ف ت ن ه» را از دل فریادها می شناسند حتی اگر همه جا تیره و غبارآلود باشد.

دوم- 24 خرداد 1392:بازی را زودتر شروع کرده اند با همان قواعد ناجوانمردانه! با تهمت و دروغ. چون شیاطین درگوشی نجوا می کنند و هلهله ها را حواله می کنند برای بعد، چهباز هم همه چیز برایشان بازی است و هیچ رنگی را برنمی تابند و زنگ ها را از پیش به صدا درمی آورند. شاید خوانده اند حنایشان دیگر رنگی ندارد!

انتخابات «آ ز ا د» از دل گمگمه هاشان بیرون می آید تا تداعی گر «ت ق ل ب» باشد؛ تقلب زمانی است که مردم نخواهند دستشان با حنای آنها رنگی شود و انتخاب آزاد مرزهایش را از نگاه آنها وام می گیرد. گمگمه پشت گمگمه...

کاغذها که به صندوق وارد می شوند، نامشان که بیرون می آید بازی را تمام شده می دانند و آماده سر دادن هلهله، اما هنوز نفهمیده اند رقیبشان اهل بازی نیست که اگر بود همان چهار سال پیش بازیشان می داد. رقیب جدی تر از این حرفهاست و سیاست برایش عین دیانت است و دیانت از لهو و لعب و لغو و بازی به دور، پس بازی نمی کند و آرام و نجیب، انتخاب جمهور مردم را شکرگزار است.

برد برای رقیبش حنایی است که مردم رنگش را پذیرفته اند حتی اگر مورد پسند خودش نباشد و روسیاهی به سیاست بازان قماربازی می ماند که ذغال وار سفیدی را در گرو رنگ خود می دانند ولاغیر!

نامشان از صندوق دولت دروغگو و نظام دیکتاتور بیرون می آید و همین دولت متقلب و نظام دیکتاتور دیروز، امروز دموکرات ترین انتخابات را برگزار می کند.

می خواهم بگویم برد شیخ حسن سند روسفیدی نظام و انقلاب و روسیاهی قماربازان سیاست باز است. برد شیخ حسن نظام را آماده جهشی بزرگتر از پیش کرده است.

 پ.ن: ما شکست خوردیم، اما این شکست از آن شکست هایی است که می ارزد به هزار و یک پیروزی! ما شکست خوردیم تا ببینیم کسانی که تا چند وقت پیش می گفتند انتخاباتی در ایران وجود ندارد امروز می گویند دموکرات ترین انتخابات انتخابات ایران است، ما شکست خوردیم تا به چشم ببینیم خودمحوری ها را، ما شکست خوردیم تا ببینیم نجابت و متانت اصولگرایانی را که چماق به دست خوانده می شوند، ما شکست خوردیم تا مرور کنیم عکس العمل های بازندگان مختلف تاریخ را، ما شکست خوردیم تا ببینیم ادعای خط امامی بودن چقدر توفیر دارد با عمل به خط و رای امام، ما شکست خوردیم تا نشان دهیم ملاک های برد و باخت در قاموس انقلاب و انقلابی فرق می کند! بله ما بلافاصله بعد از فتنه ۸۸ شکست خوردیم تا این دو حادثه عظیم پشت سر هم در حافظه تاریخ ثبت و ضبط شوند؛ باشد برای آیندگان.

بخوانید:به رئیس جمهور محترم آقای حسن روحانی. تقی دژاکام

شکوه شکست. سجاد صفار هرندی

آقای هاشمی! می دانید چرا کسی سطل آشغال آتش نمی زند! مسعود ده نمکی

انتشار و انعکاس درتریبون مستضعفین،خبرنامه دانشجویان ایران،خط نیوز،سایت خبری 598،بی باک نیوز،سایت حیات طیبه(ستاد مردمی دکتر جلیلی)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۲ ، ۰۷:۰۵
سحر دانشور
امروزنوشت - تولد شیشه ای در 1+5

                                     نقش رسانه های جمعی در قبض و بسط شخصیت جلیلی

سعید جلیلی متولد کجاست؟ بسیاری در پاسخ به این سوال کمی عجیب شهر مقدس مشهد را به خاطر می آورند در حالی که مشهد گزینه صحیح سوال فوق نیست. سعید جلیلی متولد آلماتی، بغداد، مسکو، استانبول و... است! جلیلی در این شهرها و در بطن نشست های مختلف 1+5 متولد شد؛ تولدی که قائم به دیدگاه و ذهنیت مردم ایران است و با شهادت هزار و یک دوربین عکاسی و فیلمبرداری و خبرنگار و خبر و رسانه های جمعی ریشه در ذهن و خاطر 75 میلیون ایرانی و هزاران تن از مردم جهان دواند.

موضوع هسته ای ایران و تقابل چندین و چند ساله غرب و انقلاب اسلامی در بطن خود دارای ارزش های خبری بسیاری از جمله شهرت، تازگی، دربرگیری، مجاورت و برخورد بوده و هست و همین نکات موجب نقش آفرینی جدی رسانه های داخلی و خارجی به هنگام برگزاری نشست های مختلف هیئت های مذاکره ایران و غرب بود.

داغی این نشست ها و هیجان رسانه ها و رقابت جهت پوشش هرچه بهتر جلسات در سالهای اخیر مردم ایران و جهان را با مردی مواجه کرد که پیش از این هیچ ذهنیتی از چهره، منش، تفکر و مراوداتش نداشتند. مردی که گفته می شد جانباز جنگ است و به تدریج از پشت چهره خندان و آرامش گارد آهنین و بسته و مشی سازش ناپذیرش رخ نمود.

رسانه ها جلیلی را به مرد شماره یک مذاکرات و طبعا گزارشات خود بدل کرده و نامش با پرونده هسته ای ایران و سیاست مقاومت گره خورد. یادآوری نشست های مختلف و حساسیت بیش از حدی که برای مردم ایران و غرب داشت، تداعی کننده چهره جلیلی در اذهان هزاران بیننده اخبار تلویزیون، رادیو، روزنامه ها و سایت ها است.

در حقیقت جلیلی در آن روزها برای مردم متولد شد و نامش با «پرونده هسته ای»، «آینده ایران اسلامی و انقلاب» و «خون شهدای هسته ای» پیوندی وثیق خورد. تاکید بر سه کلید واژه فوق ما را به بن مایه های این اصطلاحات رهنمون می شود و ضمیر ناخودآگاه مخاطب را به سمت اصولی چون «اهمیت»، «موفقیت»، «مجاهدت»، «سازش ناپذیری با غرب»، «تلاش و کوشش»، «مدیریت بحران»، «پایبندی به میراث شهدا و حفظ راه آنها»، «آرامش و دوری از هیجان زدگی در مدیریت» و «حفظ حقوق مردم ایران» جهت می دهد.

پوشش فوق العاده رسانه ای داخلی در ادوار مختلف مذاکرات هسته ای که با امید به موفقیت ایران و تلاش برای ایجاد همدلی با تیم مذاکره کننده صورت می گرفت، تصویری از یک مرد توانمند و مدیری با ویژگی های فوق از جلیلی در اذهان مردم و ضمیر ناخودآگاه ایشان ایجاد کرد که به وسیله تلاش های رسانه های غرب برای بازنمایی چهره ای انقلابی و سازش ناپذیر از وی تکمیل شده و به ایجاد تصویری دلچسب از این مرد آرام در اذهان جامعه منجر شد. مردی که هم اصول مدیریت، مذاکره و دیپلماسی را می داند و هم در اصطلاح عامه «کوتاه بیا» نیست.

با همین مقدمات می توان مدعی شد بزرگترین فرصت رسانه ای از طریق یک نقش آفرینی دقیق از طریق مذاکرات هسته ای برای جلیلی ایجاد شده است که می تواند مانند موجی برای تثبیت حس مردم نسبت به این رجل جوان به کار آید. هوشمندی حامیان جلیلی برای استفاده از این موج و تکیه بر ویژگی های ایجاد شده در ذهن مردم ایران نسبت به او اصلی اساسی و کارساز است.

اما اشاره به شیشه ای بودن این تولد و توانایی رسانه ها برای شکستن شیشه عمر مرد مذاکرات هسته ای ایران با یادآوری تبلیغات فعلی غرب علیه او از اهمیتی ویژه برخوردار است. آنجا که با جنگ طلب خواندن وی و برگزیده بودنش توسط رهبری انقلاب و تلاش های بی وقفه برای تخریب چهره مدیر، مردمی و مقاوم جلیلی می توانند به مخدوش کردن چهره مثبتش امیدوار باشند.

نکته اما فرصت بودن همین حملات و تقابل ها برای اردوی جلیلی و انقلاب است. چه اینکه بازنمایی تلاش های رسانه های غرب برای تخریب چهره او فرصتی است که در گرو هوشمندی تیم رسانه ای و تبلیغاتی جلیلی قرار دارد. می توان گفت بازی رسانه ها بازی پیچیده ای است و ادامه حیات مرد متولد شده از مذاکرات هسته ای در گرو نقش آفرینی به جای رسانه ها و تیم تبلیغاتی و حامیان اش است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۲ ، ۰۹:۱۳
سحر دانشور
امروزنوشت - گوشت قربونی
بعد از فتنه 88 و یافتن اصلی ترین جانی اون عرصه یعنی علوم انسانی و رسانه، عده زیادی احساس تکلیف!!! کردن تا با ورود به این میدان پر از مین از خطرات و انفجارهای بعدی پیشگیری کنن! این بود که شروع کردن به برگزاری طرح های مختلف و یقه دریدن ها و باد به غبغب انداختن ها و وااسلام و وانقلابا سر دادان.

محل کار ما هم از این قاعده مستثنا که نیست هیچ، بلکه یکی از پیشتازان این میدان محسوب میشه. برا همینه که دو سال پیش کلی هزینه کرد و دوره های مختلف از یه طرح فرهنگی رو برگزار کرد و اصلا یک دوره رو مخصوص بحث رسانه و... گذاشت و کلی هزینه کرد و کلی دانشجو رو به مشهد کشوند و درس و درس و درس و بحث که کارشناس رسانه بار بیاره!

الان دوسال گذشته

نه از رسانه خبری هست و نه از کارشناس رسانه و نه هیچ چیز دیگه

فقط هرچند وقت یه بار یه عده رو میبینی که متخصص یقه گیری و رمز گشایی و تکرار اصطلاح جنگ نرمن و البته اونقدر فربه حرف می زنن که فراموش میکنی یه سوزن کوچولو برای ترکوندنشون کافیه!!!

شما بگین گوشت قربونی این وسط کیه؟


,
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۲ ، ۰۵:۲۸
سحر دانشور
امروزنوشت - شاید مردم حواسم نیست!متی نصرالله؟

الا ان نصرالله قریب

پ.ن: این روزا مدام این آیه رو تکرار می کنم

پ.ن: دیگه نمی تونم مقاومت کنم، دیگه نمی تونم بجنگم؛ می خوام سپرمو بندازم، می خوام تسلیم شم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۲ ، ۱۶:۳۷
سحر دانشور
امروزنوشت - دوباره و همیشه پدر

دیشب با رقیه از کنار کتابفروشی رد می شدیم، یهو رقیه با هیجان گفت سحر! برگشتم دیدم خودشه، پدر بود. عکسش رو جلد کتاب بود وسط بقیه عرفا و فخر الشیعه ها. احوالات عرفا و آیات عظامی که در دینداری گوی سبقت رو از بسیاری ربوده بودن.

آیت الله حکمت نیاهم اونجا بود، حضرت پدر علیه الرحمه.

من همیشه از شاگردای پدر شاکی ام که چرا در قبال اندیشه های آسمانی این مرد ربانی کار خاصی نمی کنن و حقش رو ادا نمی کنن؛ در صورتی که این اندیشه ها به شدت جهانی و تکان دهنده ان.

 دیشب که عکسش رو روی جلد کتاب دیدم دوباره غصم شد و به شدت هوای صدای آسمانی پدر توی وجودم زنده شد.

پدر این فرزندت خسته است، یه پدر تو این شرایط چیکار می کنه؟


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۱ ، ۰۸:۳۹
سحر دانشور
امروزنوشت - یتیمان حوا در TV

بیائید این دست‌نوشته را با همکاری هم شروع کنیم. چگونه؟ به این شکل که من به عنوان نگارنده این سطور از شما می‌خواهم تصویر خودتان یعنی دختران آفتاب را در تلویزیون به یاد بیاورید. دختران آفتاب، سیب و گلاب، دختران حوا و.. همه القابی است که از اطراف و اکناف به شما داده‌اند؛ به شما دختران این مرزوبوم. من نیز به عنوان یکی از شمایان، تلاش خودم را می‌کنم و در نهایت با دیوار بلندی که بر روی آن حک شده است (حتی با اسپری هم نوشته نشده است که بتوانیم پاکش کنیم!) «دختران آفتاب چرا پشت ابرند؟» مواجه می‌شوم.

این ابروهای شماست که در هم‌رفته و سوال پشت کدام ابر را تداعی میکند و من عصبانی می‌شوم. اصلا بگذارید یک‌بار هم که شده این قلم قدری عصبانی شود و عصبانی سخن بگوید. ببینیم چه طعمی است! ببینیم اینها که مدام عصبانی‌اند و طلبکار از این و آن چه حسی دارند!

راستش را بخواهید می‌خواستم این سطور را هم به سیاق یادداشت‌های قبل مودب و علمی و طبقه‌بندی شده و اثباتی بنویسم، که دیدم نه! فایده نمی‌کند. بر سر خودم فریاد کشیدم که بیرون بیا از این پوستین قلبمه و سلمبه حرف‌زدن و درست و درمان مثل آدمیزاد بگو: این چیست که به خورد خلق‌الله می‌دهید؟ اصلا چیزی به خوردشان می‌دهید؟ داده‌اید تا به حال؟ که اگر داده بودید این چنین رنگ از رویشان نپریده بود و زار و نزار چپ و راست نمی‌شدند؛ در تنهایی و خلوت خود فرو نمی‌رفتند؛ جدی گرفته می‌شدند؛ دیده می‌شدند.

پشت القابی که هیچ معنایی و تاثیری ندارند پنهان شده‌اید و با تکرار هر روزشان ژست وظیفه‌شناسی خود را در قبالشان حفظ می‌کنید.

با شمایانم! شمایی که ادعا می‌کنید به فکر جوانان این مرزو بومید؛ به فکر دختران امروز و مادران فردا! آقایان و بانوان اهل فرهنگ؛ اساتید دانشگاه؛ روحانیون معزز و معظم و آقای صداوسیما..

آقای صداوسیما! به من نگاه کن. کدام تصویر را از من به نمایش گذاشته‌ای؟ (اصلا کدام تصویر را از ۷۰ میلیون ایرانی ضبط و ثبت کرده‌ای؟) کدام مسئله من را دیده‌‌ای؟

آمدم ببینم تصویر من در تو چگونه است؛ دیدم تصویری وجود ندارد! نه دختری و نه جوانی. انگار نه انگار نیمی از جمعیت این مملکت دخترند و جوان.

تنها تلاشت خلاصه شده است در یک «آسمان همیشه ابری نیست» و «دبیرستان خضرا» که در دوران ابتدایی من پخش می‌شد. مثلا ما دختران را نشان می‌دادی. آن هم چگونه؟ یک مشت دختر عقده‌ای، متمایل به خلاف، ضد پدر و مادر و بحران‌زده! (جالب این است که دختر خوب و ایده‌آل فیلم از یک خانواده ثروتمند و بالانشین نمایش داده می‌شد!) یعنی تمام دختران این مرزو بوم اینگونه‌اند؟ یعنی تمام مسائل ما به این درشتی است؟

نه آقای صداوسیما! نه.. ما علاوه بر درشت‌نمایی های بیهوده شما مسائل مهمتری داریم که لابد به زعم شما مسئله نیستند. که لابد زیادی کوچکند. نمی‌دانم چرا فکر می‌کنید تمام دختران این مملکت یا در حال درگیری با خانواده به خاطر دوست‌پسر خود و ازداج با اویند و یا به فکر فرار از خانه‌اند و معضل بزرگ ما، دختران فراری است؟ شما دختران عفیفه این مملکت را هم دیده‌اید اصلا؟

بله آقا! ما مسائل دیگری هم داریم. ما مسئله سرگرمی داریم؛ سرگرمی صحیح. مسئله‌ای که یکی از مهمترین مسائل قرن حاضر است. ما مسئله تربیت فکری داریم؛ اینکه کدام آبشخور فکری باید به ما هویت بدهد. ما چه جایگاهی در ایران اسلامی داریم؟ ما مسئله زندگی خوابگاهی و ادامه تحصیل دور از خانواده را داریم. ما مسئله تب‌های رایج و خطرناک را داریم.

بگذارید راحت بگویم شما نه تنها در فیلم‌هایتان از ما دروغ می‌گوئید و البته به ما دروغ می‌گوئید؛ بلکه کارشناسان مسلطتان! هم معلوم نیست چه می‌کنند. از جایگاه زن در اسلام و انقلاب و… می‌گویند ولی هیچ راهکار عملیاتی برای هویت‌یابی دختران مسلمان ندارند. فقط چهار کلمه را ردیف می‌کنند بدون توجه به ساختارها و جامعه و وضعیت دختران.

فیلم‌هایتان یا ما را نشان نمی‌دهند یا اگر بدهند رفیق‌باز و مدگرا و پرتوقع و بدون درک و لجباز به تصویرمان می‌کشند.

هیچ کدام از دختران نمایشی شما دغدغه ندارند، فکر ندارند، ایمان ندارند، اصلا وجود ندارند. نگاهتان به آنها مانند وسایل صحنه است. شی که به تکمیل‌شدن صحنه‌تان کمک می‌کند. هویت مستقل ندارند و دیده نمی‌شوند. به عنوان یک عنصر و عضو پرشور و پرانرژی جامعه که منبع بسیاری از تحرکات است بهشان نگاه نمی‌شود.

به چه فکر می‌کنید آقای صداوسیما؟
کدام دختر آفتاب در نتیجه صحبت‌های راهگشای شما و کارشناسانتان توانست چندین تب موجود در جامعه اعم از مد، تحصیلات، اشتغال، اجتماعی‌شدن و… را کنار بزند و با حقیقت خود مواجه شود؟

دروغ نگوئید آقای صداوسیما! دروغ نگوئید. شما نه ما را می‌بینید و نه مسائل ما را! دختران آفتاب پشت ابرهای تیره شما پنهان شده‌اند.

انتشار درسرسرا


,
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۱ ، ۰۶:۲۰
سحر دانشور
امروزنوشت - اخلاق در رسانه کیلو چند؟

ظهر امروز؛ اتوبوس شریعتی چیتگر

خانم اول: میمونه مرده بابا. الکی میگن، هیچی ازش باقی نمونده. مگه ندیدی یه میمون دیگه رو نشون دادن، خال داشته.

بغل دستی خانم اول: ئه؟!! راس میگی

خانم اول: آره بابا. الکی شلوغش کردن که ما موجود زنده فرستادیم فضا و...

عصر امروز؛ سالن جابرابن حیان، دانشگاه شریف، اختتامیه مسابقه طراحی قطعات هوافضا

دکتر ابراهیمی در این همایش در پاسخ به سوالی که از تقلبی یا واقعی بودن میمون طرح شده بود گفت میمون، واقعی بود و سالم هم برگشت. مشکل اینجاست که رسانه ها برای انعکاس سریعتر اخبار تصاویری را بر اخبار این واقعه قرار دادند که تصاویر ما نبود و بعد با ضبط تصاویر اصلی تناقض در آنها موجب ایجاد این شبهه شده است.

اما من در این بین به تاسفی که از برخورد رسانه ها با مسائل مختلف حاصل می شود فکر می کردم. رسانه هایی که تنها در پی نفع شخصی خود و ارسال هرچه سریعتر خبرند، و چون از ابتدایی ترین اصول انسانی و اخلاقی بهره نمی برند به ایجاد شائبه های مختلف کمک می کنند. مولفه ها و شاخصه های اخلاق در رسانه کدامند؟ چرا اخبار اینقدر مهم است؟

واقعا اخلاق و کمک به فرهنگ عمومی مهمتر است یا سرعت در انتقال خبر؟


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۱ ، ۱۹:۰۲
سحر دانشور
امروزنوشت - نورالعین عمل نمی خواهد

رفیقی که به اطاق عمل میرود احوال پرسی دارد؛ آن هم عملی که برای چشم باشد! اما یکی هست که نباید نگران چشمهایش بود؛ کسی که به قول الهه نورالعین اش از نورالیقین بلند شده باشد.

بهطهورا گفتم ما نگران چشمان شما نیستیم بانو، چه اینکه یقین داریم نورالعین از نورالیقین نشات میگیرد و عمل جراحی بر آنها اثری ندارد؛ اما از آنجا که پرسیدن احوال  شیعیانی چون شما بر نورانیت سائلینی چون ما می افزاید پرسیدن احوالتان بر ما فرض است.

نورالعین شیعه نورالیقین اوست.

رونوشت بهطهورا


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۱ ، ۱۰:۱۵
سحر دانشور
امروزنوشت - برگشتدیگر برگشتی در کار نیست

لااقل این روزها که می گذرند و روزهایی که همین نزدیکی پنهان شده اند، نمی توان حروف برگشت را هجی کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۱ ، ۱۳:۱۴
سحر دانشور
امروزنوشت - جمجمه ام را قرض می دهم!

مرتضی کربلایی لو و داستانهایش همیشه برایم جذاب بودند و همیشه لذت برده ام از قلم شگرف این مرد عجیب! عجیب می گویم به خطر عجایب قلمش! رفیقی که علاقه ام را به آثار این مرد می دانست و بارها با هم درباره آثارش حرف زده بودیم، تازه ترین اثر یعنی جمجمه ات را قرض بده برادر کربلایی لو را برایم هدیه آورد.

همان اول کاری محو چاپ متفاوت و زیبای کتاب شدم! و بعد، و بعد که یعنی الان؛ نمی توانم از فصل سه تکان بخورم! از همان اول میخکوبم کرد و بغض پشت بغض و زار می زدم با جمله جمله کتاب.

هلال! شمایل های سیاه غواصان، فک لرز ها و سگ لرزها، امواج خروشان اروند در تاریکی، نی زار و قایق و سرما... خدای من توصیفات کربلایی لو شگفت انگیزند! شگفت انگیز و مسحور کننده. این کربلایی لو نه آن کربلایی لوی کتاب های دیگر است. انگار که خودش هم توی اروند موجی شده باشد!

من دارم دیوانه می شوم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۱ ، ۱۲:۰۹
سحر دانشور